آیا سوالاتی باقی هست تا پنجره های بسته ی زندگی کنونی را باز کند؟ یا هیچ سوالی در مورد باز کردن منفذها نمانده است؟
آیا دست و پا زدن برای تغییر سایه ها، راه حلی ایده آل است یا باید برای تغییر اصولی به تفکر در مورد منبع ریشه ها و تصور ما از منبع نور پرداخت؟
حس و ادراک، قسمت هشتاد و پنجم
در زمانی- که هر فکر و آگاهی جدید، سایه ای از سطح بالاتر آگاهی در ظرف وجود ناظر است- و با رسوخی- که در ذهن ناظر ایجاد می کند- سدی در برابر شناخت و معرفت است، چگونه میتوان درست اندیشید؟
چالش های جهان کنونی باقی است و راه حل های ارائه شده بر آن در بسیاری موارد، از پاسخ های درست ناتوان است.
این چالش ها بسیار است؛ از آلودگی محیط زیست و تاثیر گلخانه ای دی اکسید کربن ناشی از سوخت های فسیلی تا سیستم های نارسا و ناعادلانه و غیر علمی در حل مشکلات جامعه و...
خارج شدن از ناامیدی ناشی از ناتوانی در تغییر واقعیت مادی، به وسواسی تبدیل شده است که با ما همراه است.
ما همیشه با یک واقعیت تکراری برخورد می کنیم که میگوید ادراکات و مفاهیم کنونی ما دیگر توانایی یافتن راه حلی را برای خروج از بن بست زندگی ندارند و سیستم قدیمی، حتی در یافتن راه حل های غیرمستقیم، ناتوان شده است.
برای بسیاری از ما روشن شده است که راه حل، در ابداع روشی جدید از درون نظام نیست، بلکه در خروج از غار افلاطون است.
(تمثیل غار (به انگلیسی: Allegory of the cave) یا غار افلاطون (به انگلیسی: Plato's Cave) تمثیلی است که توسط افلاطون در کتاب جمهور طرح شده است.
او از این تمثیل برای توضیح نظریه ی جهان مُثالی خود، بهره برده است. تمثیل مورد نظر، به احتمال خیالی بودن یا نادرست بودن تصورات و عقاید انسان، اشاره دارد.
ابتدا یک غار را در نظر بگیرید که در آن تعدادی انسان به دیوار، غل و زنجیر شدهاند؛ بهطوری که رویشان همیشه به سمت دیوار مقابلشان است، و هیچگاه پشت سر خود را نگاه نکردهاند. در پشت این افراد، آتشی روشن است، و در جلوی آتش، مجسمههایی قرار دارند، که هنگامی که حرکت میکنند، سایهشان بر دیوار روبهرو میافتد. در واقع، این مجسمهها، همان اعتقادات و عقاید این گروه از افراد هستند؛ که سایه ی آنها بر دیوار منعکس میشود.
در این میان ناگهان زنجیر از پای یکی از این زندانیان- که به سوی دیوار غار نشسته است- باز میشود، و آن شخص به عقب برمیگردد؛ پشت سر خود را میبیند، و از دهانهٔ غار بیرون میرود. او تازه متوجه میشود که حقیقت، چیزی جز آن است که در داخل غار وجود داشت.
در واقع، این جهانِ خارج، همان جهان مثالی افلاطونی است؛ که شخص، هنگامی که به آن برسد، متوجه میشود حقایقِ جهان چیزی غیر از مشاهدات معمول او بوده است. شخصی که به جهان بیرون از غار رفته و از آن آگاهی کسب کردهاست، تصمیم میگیرد که به غار برگردد و دیگران را نیز از این حقیقت آگاه کند، اما هنگامی که به سوی اشخاص داخل غار میرود تا آنها را نسبت به جهان خارج، آگاه کند و بگوید که حقیقت چیزی غیر از این چیزی است که شما به آن دل بستهاید، با برخورد سرد زندانیان مواجه میشود، و آنان حرف او را دروغ میپندارند و او را متهم به توهم میکنند.
در واقع نظریه ی افلاطون اشاره دارد که خیر مطلق در جهان مثالی است، و چنانچه کسی بخواهد به اخلاقیات دست پیدا کند، بایستی به عالم مثال راه یابد. ارسطو با نقد این نظریه ی افلاطون میگوید: «اگر این عالم، سایه ی عالم مثالی است، و همه چیز عالم مثال هم سراسر نیکی و خوبی است، پس بدیهای انسانها از چه چیزی ناشی شده است؟»)
ماندن در سیستم غار افلاطونی، به ما این توهم را می دهد که راه حل در تغییر سایه است به جای اینکه در رفتن به سمت نور، باشد.
خارج شدن از چرخه ی ناتوانی، ما را ملزم به پرسیدن سؤالاتی می کند که راه های خروجی جدیدی را باز می کند.
فقط نگاه کردن از پشت میله ها به ما امید می دهد!
طبق افسانه ی غار افلاطون، سه عنصر وجود دارد: نور، شیء و سایه ی آن.
ما فقط سایه را تشخیص می دهیم و توجه خود را بر قوانین تغییر آن سایه، متمرکز می کنیم.
روزی که با واقعیت علمی تعامل نشان دهیم که هر چیز مادی، بازتاب و سایه ای از نور معرفت و آگاهی است، به سوی دنیای جدید جهش کرده ایم.
همه چیز، آگاهی در درون ماست و این آگاهی و شناخت به حدی، محدود نیست. هر آگاهی حقیقی، نگاه از بیرون و فراتر از مجموعه است و درک خود این آگاهی هم نیازمند بازخورد و آگاهی ای دیگر در سطحی بالاتر است.
نگاه از درون مجموعه، آگاهی حقیقی نیست بلکه آگاهی به سایه ها است. سایه هرچند جلوه ی منبع نور است برای نگاه بر منبع نور، کارساز نیست بلکه باید از سایه ها گذشت و بر خود منبع نور، نگریست و خود این منبع نور، از بیرون مجموعه، تصویری از واقعیت در ذهن ناظر است و از درون مجموعه، جز سایه ای از منبع نور بالاتر نیست.
هر چه ناظر از بالاتر بنگرد، بیشتر تصویر حقیقت و نه سایه را میبیند و هر چه از پایین تر بنگرد بیشتر سایه و نه تصویر را میبیند.
جلوه و تجلی و سایه، راهنما است و به شرطی به مسیر درست راهنمایی میکند که قدرت فراتر رفتن از تجلی و سایه، در ذهن ناظر وجود داشته باشد.
ناظری که در قید و بند افکار و توهمات خویش است قادر به مشاهده ی حقیقت نیست.
آنچه ما واقعیت تصور می کنیم، سایه و انعکاسی از حقیقت است.
همیشه باید برای شناخت حقیقت، در مسیر رها کردن قید و بندهای ذهنی و اسارت های معرفتی کوشید.
https://www.facebook.com/100064013498406/posts/678251050985339/?mibextid=Nif5oz
برخی توضیحات دکتر سلمان فاطمی نورولوژیست در اصفهان- ایران
https://www.youtube.com/shorts/Fi9hCyppRiw
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031