بحثي در مورد مقاله پیوند سر در انسان و چالشهای پیش رو از دکتر میر شهرام صفاری
پیوند سر، یکی از راه حلهایی است که به زودی برای برخی بیماری های عصب و عضله، پنجره جديدی را برای درمان باز خواهد کرد. بیماری هایی که در آنها محل اصلی آسیب عضلات و یا اعصاب محيطي است و اختلالی در عملکرد مغز وجود ندارد. برخی از این بیماران در همان سنین جوانی ناتوان از راه رفتن و حتی حرکت دستها میشوند و در موارد پیشرفته آن، حتی عضلات دهان و غذا خوردن و تنفس را هم درگیر میکند به گونه ای که فرد، بدون کمک دستگاه های کمکی قادر نیست تنفس کند. تا زمانی که درمان مناسبی برای این بیماران کشف گردد، پیوند سر آنها به بدن یک فرد سالم میتواند راه حلی قابل قبول باشد(البته در صورتی که هويت دهنده سر پس از پیوند مشابه همان فرد قبل از پیوند باشد!!)و زندگی پر از رنج آنها را با وجود یک بدن سالم، بسیار دگرگون کند..
مقاله ای درباره پیوند سر از دکتر ميرشهرام صفاری نوشته شده است که به دلیل اهمیت مطلب فوق و مطالب ايشان، لازم می دانم بحث بیشتری را در این مورد داشته باشم.
در تاریخ ۱۷ نوامبر ۲۰۱۷ گزارشی در رسانه های بین المللی منتشر شد مبنی بر انجام موفق اولین پیوند سر انسان روی جسد. ادعا شده در این جراحی ۱۸ ساعته نخاع و اعصاب و عروق گردنی از جسد یک انسان به انسان دیگری پیوند زده شده است و این عمل جراحی با توجه به پاسخهای مشاهده شده در اندامها با تحریک الکتریکی نواحی عصبی مرکزی، موفقیت آمیز بوده است. انتشار خبر توسط جراح و دانشمند ایتالیایی سرجیو کاناوارو بوده و جراحی با همکاری تیم پزشکی در چین صورت گرفته است
اول صحبتهای جالب سرجیو کاناوارو را در روز مصاحبه خبری بخوانیم که جنجال اخیر را به پا کرده است:
“طبیعت برای زمانی بیش از حد طولانی، قوانین خود را به ما تحمیل کرده است.
“ما متولد می شویم، رشد می کنیم، پیر می شویم و می میریم.
برای میلیونها سال انسانها تکامل یافته و ۱۱۰ میلیارد انسان تاکنون در این روند حیات، جان خود را از دست داده اند.
این یک نسل کشی در مقیاسی وسیع بوده است.
ما وارد دورانی تاریخی شده ایم که سرنوشتمان را در دستان خودمان بگیریم.
این، همه چیز را تغییر خواهد داد. این موفقیت شما را در هر سطحی تغییر خواهد داد.
پیوند اولیه سر انسان در روی انسان، تحقق یافته است. عمل جراحی ۱۸ ساعت طول کشید و مقاله آن در چند روز آینده منتشر خواهد شد.
همه می گفتند این کار غیرممکن است، اما جراحی موفقیت آمیز بود موفقیت در مدلهای حیوانی کامل و پایدار نبوده است، نه ارتباط عملکردی کاملی بین سر پیوند زده شده و بدن در مدلهای حیوانی ایجاد شده و نه این حیوانات توانسته اند برای مدتی طولانی زنده بمانند.
در سال ۱۹۷۰ روبرت وایت توانست سر یک میمون را به میمونی دیگر پیوند بزند و میمون ۹ روز زنده بوده است و به علت پس زدن ارگان پیوندی توسط بدن جدید، میمون مرده است. میمون پیوند زده شده توسط کاناوارو بعد از پیوند توانایی دیدن، حرکت دادن چشمها و خوردن را داشته است ولی به خاطر پیوند نزدن نخاع، از گردن به پایین فلج بوده است.
همچنین دانشمندی روس در سال ۱۹۵۰ همچنین با پیوند زدن عروق گردن یک سگ به سر سگ دیگری دانشمندان توانست به مدت ۲۹ روز سر جدا شده سگ را زنده و دارای واکنش نگه دارند.
شباهت بین بدن انسان و حیوان کاملا مشخص است و در همه آزمایشات بالینی، مرحله اول آزمایشات روی حيوان انجام میشود و رسیدن به نتایجی این چنینی، نویدی از انجام آن روی انسان است و نشان ميدهد که اين کار، شدنی است و فقط به گذر زمان، نیازمند است . و مانند دیگر غیر ممکن هایی که با گذر زمان ممکن شده است، این هم با گذر زمان انجام خواهد شد. به خصوص که خود این جراحی، روی انسان مرده انجام شده و موفقیت آمیز بوده است.
تفاوت جسم انسان مرده و زنده، فقط در نبود محرکی است که کارهای سلولهای بدن را سامان دهد. و برای به دست آوردن مهارتهاي لازم، برای انجام این جراحی پیچیده باید چندین بار روي اجساد، تمرین کرد.
1- مشکلی که مطرح میشود چگونگی اتصال نخاع قطع شده است. امروزه بیماران قطع نخاعی، با پیشرفت کند، در درمان مواجهند که چند علت دارد:
1- بافت نخاعی آسیب دیده معمولا به صورت اورژانسي ترمیم نمیشود و به مرور زمان، بافت تخریب شده تغییر شکل میدهد و با سلولهای حمایتی پر میشود . و فيبروز، شکل میگیرد به علاوه بافت نخاع آسیب دیده مگر در مواردي که کاملا با چاقو بریده شده باشد، معمولا له شده است که یا به دلیل تصادفات رانندگی و یا سقوط از ارتفاع یا برخورد گلوله به نخاع است. این بافت له شده و متلاشی، قابل مقایسه با بافتی که بسیار تمیز و دقیق توسط جراح ماهر مغز و اعصاب بریده میشود، نیست و شاید واقعا یکی از علل نا موفق بودن ترميم نخاع، پس از قطع شدن آن، له شدگی شدیدی باشد که معمولا در بافت نخاع قطع شده وجود دارد.
@salmanfatemi
2-میلیونها عصب، ارتباط بین مغز و اندامها را از طریق نخاع برقرار می کنند که اتصال دقیق مجدد آنها در صورت قطع شدن هنوز میسر نشده است. این مشکل بزرگی است و میلیونها راه که از مغز خارج ميشودو از طریق نخاع به دیگر قسمت های بدن میرسد، باید با دقتی بسیار بالا پیوند شوند که کاری بسیار ظریف و دقیق را ميطلبد ولي باید توجه داشت اگر برش دقیق، روی نخاع داده شود و بافتها تقریبا در محل های مشابه قرار گیرند، مواد شيميایی مشابه در سلولها در دو منطقه مشابه هم، میتوانند اجزای مشابه را در کنار هم قرار دهد. مشابه اين حالت، در ترمیم با سلولهای بنیادی مثلا در قلب دچار سکته مغزی مشاهده شده است، توصیه میشود مقاله اي در همین کانال تحت عنواندانشمندان ، سلولهاي بنیادی قلب را تولید میکنندمطالعه شود. یا مثلا در مقاله ای با عنوان تزریق سلولهای mesenchymal stem cells (MSCs)
در درمان بیماران دچار سکته مغزی در همين کانال، نقش سلول های بنیادی در ترمیم سلولهای تخریب شده عصبی وقتی در مجاورت آن قرار گرفته اند، بیان شده است.
یعنی سلول بنیادی یا تا حدي دیگر سلولها در هر محیطی، قرار بگیرد با توجه به مواد شيميایي و واکنشهای موجود در آن محیط، میتواند نقش همان سلول هدف را بازی کند مثلا در قلب به سلول قلب تبدیل شود یا در مغز به سلول مغز تبدیل شود یا در نخاع به سلول نخاع با عملکردهاي سلولهای مجاور آن، تبدیل شود. همین فرآیند میتواند به سادگی همراه مواد شیمیایی ذکر شده توسط دکتر سرجيو کاناوارو استفاده شود، مثلا همراه چسب پروپیلن گليکول یاد شده در ازمايش پیوند نخاع روی موش، از سلولهاي بنیادی هم در فاصله دو نخاع پیوند شده استفاده گردد تا خود سلول بنیادی پر پتانسیل، با قرارگیری در جایگاه خود، تبدیل به سلولهایی مشابه سلولهای مجاور خود شود.(مقاله استفاده از سلولهای بنیادی در ترمیم نخاع موش در قسمت های قبلی اين کانال بیان شد)
و در این صورت شاید نیازی به اتصال ميليونها راه عصبي جدا از هم نباشد. قطعا به فرض که بتوان هزاران راه از آن راهها را به هم متصل کرد، با هزاران راه باقی مانده متصل نشده چه میتوان کرد؟ چرا از هوش درونی سلول های زنده و به خصوص هوش درونی سلول های زنده بنيادي پر پتانسیل با قابلیت های فراوان استفاده نشود؟
3- بیان میشود در صورت میسر شدن پیوند، میزان درد احساس شده توسط دریافت کننده، باور نکردنی خواهد بود. و تجربه ای بدتر از مرگ را برای فرد به همراه خواهد داشت. باید توجه کرد درد به خصوص در ناحيه گردن، در نتیجه ارتباطات وسیع سلولهای حسی عصبی از گردن و از طریق نخاع، به سوی مغز است، بنابراین وقتی برش نخاع قدری بالاتر از برش پوستی روی گردن باشد بیشتر سلولهای حسی که اطلاعات را از نخاع به مغز منتقل میکنند، در مرحله اول جراحي نخاع قطع خواهند شد و کارکرد درستی ندارند و انتظار درد چندانی را در مراحل اوليه بعد از عمل نداریم بنابراین روزهای اولیه پس از عمل بدون درد یا حداقل همراه با دردی اندک است(به شرط رعایت برش پوستی و نخاعی در محل مناسب). در مراحل بعدی هم میتوان از روشهای ضد درد استفاده کرد. اینکه تصور شود آسیب نخاعی همراه با درد است، درست نیست. نخاعی که خوب کار نکند، نه تنها درد چندانی ایجاد نمی کند بلکه باعث میشود دردهای قبلی هم بلوکه شود و حس نگردد.
4- بیان میشود که در صورت امکان پیوند، هیچ مقدار داروی سرکوب کننده ایمنی جهت جلوگیری از رد پیوند کافی نخواهد بود. در این مورد باید گفت اگر بتوان از سلولهای بنيادي خود فرد در محل اتصال سر به بدن استفاده شود و در چسب موجود از آن، کمک گرفت نه تنها احتمال داروی مهار کننده ايمني بیشتر نمیشود بلکه ممکن است اصلا نیازی به داروی ضد ایمنی نباشد.
سلول بنیادی با قابلیت های گوناگون میتواند در مجاورت هر سلولی تبدیل به سلولهای مشابه آن شوند و در مجاورت سلول دهنده بدن، تبدیل به سلولهای مشابه آن و در مجاورت سلولهای فرد گیرنده (یعنی سر) تبدیل به سلولهای مشابه آن شود و استفاده از سلولهای بنیادی شاید راهی بسیار ارزشمند نه تنها در این پیوند بلکه در دیگر پیوندهای اعضای بدن باشد و نیاز به مواد ضد ایمنی را کم کند به خصوص که در آینده اي نه چندان دور، خود اعضای بدن هر فرد را شايد بتوان از روی سلولهای بنيادی او ساخت.
5- بیان میشود کار ایشان اخلاقی نیست و مراکز علمی اروپا و امریکا اجازه انجام این کار را روی انسان به ایشان نداده اند. پیوند سر همانطور که در ابتدای بحث بیان شد روشی بسیارخوب برای درمان بسیاری از بیماری های عصب و عضله است و تا زمانی که درمان مناسب آنها، کشف شود شاید تنها راه پایان دادن به درد و رنج انهاباشد و قطعا تلاش برای یافتن درمان آنها اصلا غیراخلاقی نیست. در اینجا فقط به دو رضایت از طرف دهنده سر و دهنده بدن نیاز است و به چیزی بیشتر نیاز نداریم.
6- شخصیت و طرز فکر فرد اهدا کننده سر روی بدن جدید
@salmanfatemi
با پیوند سر تغییر خواهد یافت. در مورد انتقال نوع خاصی از خاطرات به فرد جدید با پیوند اندامی خاص وجود دارد . این مورد چالش بزرگی است و نظرات، با توجه به اینکه شخصیت فرد جديد، نزدیک به شخصیت دهنده بدن یا فرد دهنده سر باشد، متفاوت است . به درستی مشخص نیست که هویت فرد در مغز است یا در قلب.
همانطور که قبلا در این کانال بیان شد قلب موجودات، خود دارای سیستم خودکاری است که مستقل از مغز و دیگر قسمتهای سیستم عصبی عمل می کند و همین سیستم اوتونوم است که باعث گردش خون در انسان و حیات همه اندامهای او ميشود یعنی بدون این سیستم اوتونوم اصلا مغزی در کار نخواهد بود.
اینکه چقدر این سیستم اوتونوم در بخشیدن هویت به فرد نقش دارد مشخص نیست . آنچه بیشتر محتمل است آنکه هویت فرد، وابسته به مغز او باشد و هویت این افراد، شبیه فرد دهنده سر باشد و این، با کنترل بدنی که سالها زیر سلطه مغز دیگری بوده است اصلا آسان نیست.
7- بیان میشود مغز با همراهی و هماهنگی بدن، عملکردهای خود را شکل می دهد. این هماهنگی به هم خواهد ریخت. مثلا مغز یک موسیقیدان در بدن یک کارگر ساختمانی ممکن است توانایی بروز مهارتهای موسیقیایی را نداشته باشد. خوب این معضل هم معضل بزرگی است، بدنی که سالها یک مهارت خاص را آموخته است، و مغز خود را با آن مهارتها هماهنگ کرده است، قابلیت پذيرش بدني با مهارتهای دیگر را به سختی به دست می آورد . در این زمینه شاید بتوان به جای بدنی از فرد دیگر از روشهای دیگری مانند ساخت بدن از روی سلولهای بنيادي یا حداقل انتخاب بدن های مشابه از نظر شغلی و مرتبه اجتماعی و توانایی ها استفاده کرد. کلون سازی و همانند سازي از روی سلولهاي بنيادي هرچند یک راه حل احتمالی است ولی با مشکلات زیادی در انسان مواجه خواهد بود . اولا اگر بشود یک بدن کاملا جدید و مشابه را ساخت چرا نتوان سر آنرا هم تولید کرد و این یک همانند سازی کامل است مانند همان کاری که مشابه آن در مورد برخی حیوانات انجام شده است.
نکته دوم: به فرض بتوان با همانند سازی، بدنی که از نظر ژنتیکی عین فرد قبلی است تولید کرد چند سال باید صبر نمود تا بدن ساخته شده دوباره به اندازه پیش از جراحی پیوند سر برسد و مثلا سر جوانی 36 ساله را بتوان به بدن همان فرد در 10 سالگی یا حداقل 20 سالگي پیوند کرد ؟
به نظر میرسد استفاده از روشهای کلونی سازی تفاوتي آنچنانی با پیوند سر یک نفر روی یک نفر دیگر نداشته باشد و حتی شاید انتخاب دو فرد با جنسیت و سن و ساختار بدنی مشابه روشی عملی تر در پیوند سر باشد. ولی هر چقدر شباهتها بین دو نفر بر قرار باشد مثلا در دوقلو های تک تخمکی، باز ساختارهای مغزی دو فرد مشابه نخواهد بود، برای بررسی بیشتر این مطلب به مقاله مغز هر فرد ، منحصر به فرد است در همین کانال مراجعه شود. بر اساس این مقاله، نقشه نورونها و ارتباطات مغز، هر یکصد روز، 13% تغییر می یابد که نشان دهنده تاثیر محیط زندگی هر فرد، روی این ارتباطات مغزی است.
به نظر میرسد یک دوره طولانی برای افرادی که تحت این جراحی قرار می گیرند باید سپری شود تا بتوانند بدن خود را با مغز جدید یا مغز خود را با بدن جدید، هماهنگ سازند و این، نیازمند دوره های طولانی روان درمانی و يا حتي کاشت الکترودها و پیس ميکرها و باطری های مصنوعی در اطراف مغز و بدن است
8- بیان می شود عوارض دراز مدت انجام چنین جراحی اي قابل پیش بینی نیست.
در مورد این عوارض، مفصلا در قسمتهای گذشته مطالبي بیان شد. در اینجا بر روی عوارض احتمالی روانی ناشی از بدنی غریبه یا سری غریبه روی یک فرد، بحث میشود . باید توجه کرد که آیا محرک انسان و در حقیقت، نیرو بخش او در بخشی از مغز است؟!
این احتمال هست ولی فرض کنید، شما رويايي را مشاهده می کنید و در این رویا خودتان را در حال انجام کاری می بینید یا فراتر از این، فرض کنید شما در رويايي آینده خودتان را مشاهده کنید. آیا این فردی که در رویا دیده میشود و من فرد است درون سلولهای مغزی او جا دارد؟
سلولهای مغزی هم مانند همه اجزای عالم مادی، محدود به زمان و مکان خویش است و محدود به قیدهای عالم ماده است. اینکه فراتر از زمان خود برود ، این مطلبی است که در عالم ماده نمی گنجد و منظور مراتب خیلی بالایی هم نیست بلکه یک قدم که از عالم ماده فراتر برویم، دیگر نه خورشیدی هست نه ماه و نه شب و روز.
در اینجا دیگر امروز و فردا مطرح نیست( مقاله بيوسنتريسم در این کانال مطالعه شود ) و سلول عصبی محدود به عالم مادي ماست و اگر بتواند اطلاعاتی را هم از آینده و گذشته به دست بیاورد، به خاطر خود آن نيست بلکه به دلیل منبعی از انرژی، خارج از سلول عصبی است و در اینجاست که با گنجینه ای و انباری از اطلاعات، فراتر از زمان و مکان مواجهيم که در اجزای عالم مادی نیست و هویت فرد، با همین انبار اطلاعات شناخته میشود.
به نظر میرسد اگر اجزای بدن فردی تغییر کند،
@salmanfatemi
هویت او تغییر نمیکند یعنی هویت فرد وابسته به اجزای بدن مادی او نیست. و این تصور که مغز فرمانده همه بدن میباشد هم درست نیست و برای نمونه به سیستم اوتونوم و خودکار گره های خودکار عصبی در قلب اشاره شد و اگر لحظه ای از کار بیفتد، کم شدن خون مغز منجر به عوارض شدید حتی مرگ ميشود. پس هویت فرد در اجزای بدن او نیست . شاید در قلب و یا در مغز باشد.
پس در پیوند مغز هویت فرد دهنده بدن، مشابه خودش مي شود یا مشابه سری که روی آن قرار میگیرد؟ باید منظر ماند و مشاهده کرد و یک دانشمند و محقق، تا چیزی را زیر مشاهده خود نبیند به قطعیت آن حکم نمی دهد و مشاهدات ماست که جهان را می آفریند.
9- مي گویند جاودانه شدن یک انسان اخلاقی نیست. فعلا بحث بر سر کشف روشی جدید برای بیمارانی است که از کارافتاده و ناتوان هستند و بدن آنها هیچ کارايي ای ندارد و طرف دیگر قضیه افرادی دچار مرگ مغزی هستند- که اگر بدن سالم آنها به سر سالم دیگری پیوند، نشود- برگشت نخواهند داشت. پس تا اینجای کار اصلا قضیه غیر اخلاقی ای مطرح نیست . مساله احتمالا غیر اخلاقی در آینده این است که مثلا سر فرد پیری روی بدن فردی جوان پیوند شود که در این صورت دقیقا نمی توانیم هویت فرد جدید را پیشگویی کنیم، احتمالا بیشتر شبیه دهنده سر است ولی باید منتظر ماند و این تجربه را در عمل دید.
در مطالعه ای روی 47 بیمار تحت جراحی قلب، مشاهده شد که 79% آنها تغییر شخصیتی پس از عمل جراحی را بيان نمی کنند با این حال، در مصاحبه با آنها یک حالت دفاع و مقاومت شدید یا واکنشهای شدید انکاری و مسخره کردن سوال، مشاهده میشد. در حدود شش درصد آنها تغییر شدید در شخصیت ذکر شد به طوری که باعث تغییر احسسات و واکنشهایی شبیه دهنده قلب گرديد.
( https://www.ncbi.nlm.nih.gov/m/pubmed/1299456/)
با توجه به تغييراتي در شخصیت پس از پیوند، فرضیه حافظه سلولی در اندامی که پیوند زده ميشود مطرح گردید. در حال حاضر بیشترین تغییرات شخصیتی در پیوند قلب، مشاهده ميشود که آن را مرتبط با حافظه ذخیره شده درون سلولهای عصبی اطراف قلب می دانند. محققان دانشکده پرستاري هاوايي بررسی کردند که آیا تغییرات شخصیتی، در پیوند قلب، مشابه شخصیت فرد دهنده پیوند است یا نه. آنها دیدند دو تا پنج مورد از خصوصيات رفتاري کاملا مشابه شخصیت فرد دهنده، ایجاد میشود و این شباهت ها بیشتر در هنر، غذا و موسیقی و رابطه جنسی و تفریحات است.
در یک مورد، فردی که با گلوله به صورت کشته شده بود، پيوند دهنده قلب بود و فرد گیرنده، دائما یک امواج الکتريکي فلاش مانند پررنگ را روی صورت خود تجربه میکرد
فرد دیگری به نام کلير سيلويا از یک مرد 18 ساله که بر اثر تصادف رانندگی با موتور سیکلت کشته شده بود، قلب دریافت کرد. و پس از پیوند، رویاهایی در مورد مردی به نام تيم لي میدید و بعد که بررسی کرد فهميد فردی که قلب را اهدا کرده است همین نام را داشته است.
( http://www.medicaldaily.com/can-organ-transplant-change-recipients-personality-cell-memory-theory-affirms-yes-247498)
پس، به نظر میرسد پیوند سر، به تنهایی هویتی مشابه فرد دهنده سرايجاد نمی کند و با یک جریان پیچیده مواجهيم، سیستم اتونوم و عصبی قلب، با خاطرات ذخیره شده درونش میتواند صاحب سر را با تضادهای فراوان مواجه کند، به خصوص در رفتارهایی که در مقاله بالا بیان شد و آنها عبارت بودند از تفریحات و تمایلات جنسی و هنر و غذا و موسیقی.
و اگر موارد دیگری مانند تمایلات مذهبی، دین یا افکار فلسفی هم در مطالعه بررسی میشد، نتایج احتمالا مشابهی به دست می آمد. پس بهتر است منتظر باشیم و پس از چند پیوند موفقیت آمیز سر و تجربیات فرد صاحب سر و یا فرد دهنده بدن، به نتیجه ای تجربي با مشاهده ای دقیق برسیم!
10- بیان میشود به علت تفاوتهای بیوشیمیایی در مغز جدید با مغز قبلی، احتمالا هوشیاری معمول در مغز پیوند شده به وجود نخواهد آمد. باید صبر کرد و نتایج را به صورت کامل شناخت و لمس نمود.
11- بیان میشود که چسب به کار رفته جهت چسباندن نخاع (ترکیبی از پلی اتیلن گلیکول) برای پیوند نخاع کارایی ندارد. ### در موش کوچک آزمایشگاهی روش به کار رفته موفق بوده است و حیوان توانایی راه رفتن را بعد از ۲ روز به دست آورده است. استفاده از سلولهای بنیادی میتواند تا حدی بر موفقیت آمیز بودن این اتصال کمک کند. در مورد اين سلولها مفصلا در قسمتهاي بالا صحبت شد .
12- بیان میشود این کار را نمی توان، پیوند سر نامید بلکه فعلا باید اسم آنرا پیوند بدن گذاشت. با توجه به مطالب بالا در مورد هویت فرد پس از پیوند مورد نظر، میتوان نام دقیق آن را تعیین کرد. ديدیم که پس از پیوند قلب، تغییرات زیادی در شخصیت فرد گیرنده، رخ میدهد تا حدی که در خیلی رفتارها شبیه فرد دهنده میشود و این اثر به خاطر حافظه درون سلولی است..
@salmanfatemi
13- با توجه به اینکه هنوز نمی دانیم پس از این پیوند هویت حقیقی فرد چگونه خواهد بود، مشکلات زیاد در وضع قوانین مربوط به زندگی پس از پیوند، وجود خواهد داشت. مهارتهای شغلی فقط در اندامها یا فقط در مغز نیست. به همين ترتیب عشق و محبت، فقط در قلب یا فقط در مغز نیست. تغییر عشق و محبت و علاقه ها و انتخاب شغل پس از پیوند از ابهامات زیادی است که باید حل شود. به خصوص در مسائل مذهبی مانند محرم و نامحرم یا زن و شوهر ابهامات زیادی هست که باید حل شود مثلا فرض کنید بدن یک زن، روی سر یک زن دیگر قرار گیرد، شوهر سابق کدام یک از زنها بر زن جدید حلال است؟
فرض کنيم کودکی از زن جدید متولد شود، خوب! مي دانيم که سلول تخمک او حاوی کروموزومهای زنی است که بدن را اهدا کرده است و فرزند حاصل هم پیوند اسپرم مردی با این تخمک خواهد بود.. شرایط پس از پیوند در مورد ارث و قوانین مادر و فرزندي و پدری چگونه خواهد بود؟ یا در شرایط دشوار اگر سر زنی روي بدن مردی پیوند شود ادامه روابط زندگی او چگونه خواهد بود و آیا فرد جدید زن است یا مرد و در هر صورت آیا میتوان جراحيهاي تغییر جنسیت را روی بدن او انجام داد یا نه؟ مثلا فرض کنیم تعیین جنسیت از روی اندامهای تناسلی است و فرض کنید سر مردی بر بدن خانمی پیوند شود وضعیت جنسیت تو چگونه خواهد بود؟!
باید منتظر آینده ماند!!
اصل مقاله از دکتر میر شهرام صفاری
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=1895470537435742&id=100009184420613
@salmanfatemi
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031