مدل همه جانبه نگر ژنرالیزه و علم اطلاعات
علومِ بنیادینِ پر معنی و علمِ اطلاعات بی معنی ولی سود آور
یادگیری ماشین و شبکه های عصبی مصنوعی، همپیمانان فوق العاده ای برای مهیا کردن و توسعه ی اطلاعات است ولی آنها نباید جایگزین روش های قدیمی استدلال و توجه به واقعیت شود. آنها روش های جایگزین برای پردازش و ایجاد اطلاعات است.
هوش مصنوعی از عروسک های بازی تا کمک به انسان در تولیدات تا زیان های آن بر جسم و روح انسان- قسمت سی و یکم
آیا علم و اطلاعات، درک واقعیت موجود است یا در حقیقت، حجابی است که بر واقعیت میکشد؟
نقش انسان در ایجاد توازن بین کمک گرفتن از اطلاعات و نگاه کنجکاوانه برای کشف اطلاعات جدیدچیست؟
نگاه همه جانبه و تاثیر همه ی اجزا بر هم، قدرت بخش است و همزمان واژه یمسئولیت را در جایی که باید باشد، قرار میدهد: درون هر کدام ما.
من در مورد زندگی خود، مسئول هستم و با رفتار خود، بر کیهان تاثیر می گذارم
جایی برای بی تفاوت بودن و دیدگاه های منفی نیست.
مقاله از دکتر ایریس اوردنتا
چند ماه قبل مقاله ای را در موسسه ی فیزیک Benemerita Universidad Autonoma de Puebla’s (IFUAP) با موضوع تئوری هولوگرافیک ژنرالیزه- که به وسیله ی نسیم هرمیان مطرح شده است- ارائه دادم.( نسیم هرمیان و دکتر آمیرا وال بیکر مقاله ی خود را در مورد ثابت کیهانی تحت عنوانمعضل خلا و توده ی هولوگرافیکارائه دادند.(در این مقاله، عدم توافق بین چگالی انرژی خلا در مقیاس کیهانی و چگالی خلا- که به وسیله ی تئوری میدان کوانتومی، پیشبینی شده است- عرضه می شود. عدم توافق به عنوان چالش ثابت کیهانی یا چالش خلا شناخته می شود. (این عدم توافق، به اختلاف 122 درجه بین این دو چگالی میرسد)
با استفاده از مدل هولوگرافیک ژنرالیزه همه ی چگالی توده- انرژی در هندسه ی جهان صدفی-کروی در نظر گرفته می شود و یک راه حل دقیق برای چگالی بحرانی جهان، طرح می شود و ارزش آن الگو و اپروچ و کاربرد آن در ایجاد کیهان(کوسموژنز) و تکامل جهانی توضیح داده می شود.)
دعوت، خوشبختانه در مورد مدل پیشگویی شعاع میونی پروتون، به وسیله ی درست آزمایی تجربی بود که در سال 2019 به وسیله ی بزجینوف با اندازه گیری آخرین هیدروژن الکترونی تایید شد. این اندازه گیری ها همچنین نشان داد مدل استاندارد، 4% زیر اطمینان آزمون است. (https://www.science.org/doi/10.1126/science.aau7807)
من مطمئن نبودم چه قالبی برای ارائه ی بهتر مقاله ممکن است.
آیا من باید از ترمودینامک سیاهچاله یا قانون هولوگرافیک شروع کنم؟ با وجود اینکه هر دو موضوع با هم در ارتباط است.
مدل یکپارچه شده، مقیاسی را از پلانک و حتی کوتاهتر، تا اندازه های جهانی در برمیگیرد و این، حقیقتی بسیار مهم است!
ولی چرا این، به من مربوط است؟ به جای شروع این موضوعات تصمیم گرفتم با موضوع هوش مصنوعی شروع کنم و اینکه چگونه هوش مصنوعی، مرتبط با مدل یکپارچه شده است.
آیا اتفاقی است که مدل یکپارچه، در موازات با هوش مصنوعی پیش می رود با اینکه این دو هنوز به هم نرسیده اند؟
عبارت همه جانبه نگر=هولوگرافیک، میتواند نشان دهد واقعیت، یک پروژه ی هولوگرافیک(همه جانبه نگر) است.(هولوگرام یک نشانه ی تصویری سه بعدی است که با تکنولوژی لیزر به صورت برچسب تولید می شود و جلوه های بصری منحصر بفردی از نام یا آرم گرافیکی در لایه های سه بعدی دارد. البته اگر به معنی هولوگرام توجه شود محدود کردن آن به سه بعد، با توجه به کشف ابعاد جدید کیهانی- که تا 11 بعد در نظریه ی ریسمان مطرح میشود- نگاهی کامل نیست. هولوگرام، میتواند با توجه به افزایش ظرفیت های شناختی انسان، تا 11 بعد و حتی فراتر از ابعاد کیهانی پیش برود.)
اصل و قانون هولوگرافیک، بیان میکند، انتروپی هر توده در ارتباط با منطقه ی سطح و نه حجم است. (اصل تمامنگار یا اصل هولوگرافیک (به انگلیسی: Holographic principle) انگاشته ای از نظریه ی ریسمان و فرضیه ای بر اساس خاصیت گرانش کوانتومی است، که بیان می کند حداکثر مقدار محتوای اطلاعات محدود به هر سطحی، یک بیشینه دارد. که به ساختار تخت کیهان برمیگردد. بنابراین، به عنوان مثال محتوای اطلاعات درون یک اتاق به حجم اتاق بستگی ندارد، بلکه به مساحت دیوارهای پیرامون آن بستگی دارد. این اصل از این ایده ناشی شده که طول پلانک یک طرف از یک مساحت مشخص است که فقط می تواند حدود یک بیت اطلاعات را نگهداری کند.
این محدوده را در ابتدا فیزیکدان جرارد توفت در سال ۱۹۹۳ مطرح کرد. این محدوده برگرفته از تعمیماتی است که بیان می کنند یک سیاهچاله توسط ِ مساحت سطحِ افق رویدادش تعیین می شود، نه به وسیلۀ حجمِ محصورش. عبارتِ «هولوگرافیک» از قیاسِ هولوگرام گرفته شده است که در آن، تصاویر سه بعدی با انعکاس نور در یک صفحه ی مسطح ایجاد می شوند. بر این ترتیب، جهان فیزیکی را میتوان یک هولوگرام دانست که اطلاعات آن در افق گرانشی کیهان، توصیف شدهاست. همچنین این نظریه را به لئونارد ساسکیند و چارلز تورن نیز نسبت میدهند. نظریه ی جهان هولوگرامی به طرز شگفت انگیزی به نظریه ی وحدت وجود نزدیک است)
حجم، خودش میتواند غلط انداز باشد و جهان، یک هولوگرام است که در مورد اطلاعات ثبت شده روی سطح مرز آن، هم شکل است.
چون انتروپی و اطلاعات، معادل هستند اصل هولوگرافیک- که فقط بر اساس اطلاعات سطحی است- پیشنهاد میدهد جهان میتواند از ساختار اطلاعات دو بعدی بر افق کیهانی، ایجاد شده باشد و این دقیقا مانند حجم است که در فیلم سه بعدی ای نمایش می یابد که از نمایش دو بعدی صاف، منشا گرفته است. (سیاهچاله که سیستمی سهبعدی در جهانِ کاملا سهبعدی ما است، میتواند تنها با سطح دوبعدی آن، درک شود و این دقیقا مدل هولوگرافیک است.)
(محو اطلاعات در سطح افق رویداد سیاهچاله و پیدایش آن در افق رویداد سفیدچاله- که شاید همان سیاه چاله در نگاه ناظر دیگر در سطحی دیگر باشد- تحت تاثیرِ جاذبه ی سیاه چاله و جاذبه ای فراتر از سیاه چاله- که منجر به پرتوهایی میشود که از سیاه چاله تابش میشود- نقش جاذبه را در سطح، در نوسان ایجاد و محو و یا نوسان رفتن و برگشتن، مطرح می کند. این سطوح- که از یکسو اشیا را جذب میکند و محو می سازد و از سوی دیگر پرتو صادر میکند و اشیا را ایجاد میکند- موضوع بحث های جدید پیدایش کیهان مادی است.)
دقت بیشتر بر این موضوع، شاید به این نتیجه برساند که ما در یک شبیه سازی، زندگی می کنیم و چیزی است که ایلان ماسک و دیگر نویسندگان علمی و تکنولوژیک، احتمال آن را بالا می دانند.
مهم است که چنین نتیجه گیری هایی از الگوی هولوگرافیک هرمیان به دست نمی آید زیرا مدل او بر اطلاعات روی سطح، محدود نمیماند.
برعکس واقعیت، به عنوان دینامیک بین اطلاعاتی- که در حجم سیستم و اطلاعات بسته محصور می شود- و اطلاعاتی- که میتواند به شکلی سودمند با محیط خود تبادل کند- تعریف می شود. بنابراین اطلاعات به صورت توده، نشان داده میشود.
توده در این مورد بخش باز شده ی اطلاعات کلی است که در درون چنین سیستم بسته ای قرار می گیرد و پیچیده می شود و با اطلاعاتی- که درون و بیرون مرزهای آن است- در هم می آمیزد.
ما میتوانیم بگوییم توده، وضعیت متوازنی از اطلاعات است که ایرنسی ای را منتقل میکند که از حجم محدود و ناتوانی آن در تظاهر همه ی اطلاعات درونی ناشی میشود.
طبیعت هولوگرافیک در مدل هرمیان، از نسبت حجم به سطح R/η به دست آمده است و وقتی در مورد واحدهای توده، ارائه شود از آن، ارزش حقیقی و عددی راه حل شوارتزشلید برای سیاهچاله نتیجه میشود. ما آن را توده ی جاذبه ای هولوگرافیک شیء، می نامیم. شگفت انگیز اینکه وقتی در مورد پروتون، به کار برود این نسبت معادل توده ی جهان- که به عنوان جمع دیگر پروتون ها در جهان است- میباشد.
این یعنی اطلاعات دیگرپروتون ها در جهان، درون هر پروتون وجود دارد!
بنابراین عبارت هولوگرافیک نشان میدهد: اطلاعات کل جهان در هر واحد بنیادین یعنی پروتون وجود دارد. به عبارتی این، دیگر ناپایداری های پروتون را توضیح خواهد داد.
چرا ما توده ی بسیار کوچکتری از پروتون را در آزمایشات به دست می آوریم؟
زیرا ما توده ی باقیمانده ی پروتون(و نه همه ی آن) را اندازه گیری می کنیم که آن بخش از اطلاعات انرژی است که از انتروپی سطح به حجم به دست می آید(منظور من از عبارتاطلاعات بیت های بنیادین انرژی، یعنی واحدهای کروی پلانک است.)
توده ی جاذبه ای هولوگرافیک و توده ی نتیجه شده، به صورت معکوس، با هم رابطه دارند.
این اصل بسیار عمیق و ساده، نشان میدهد آن توده یک چیز واقعی است!
اصل هولوگرافیک که فقط به اطلاعات سطح می پردازد موضوع دومی را پیش می آورد: محاسبه های کوانتومی و هوش مصنوعی(اساسا شبکه های عصبی مصنوعی) از طریق یادگیری عمیق ماشین، به چنان توانمندی می رسند که می توانند به زودی جایگزین مدل های تئوریک ما شوند.
دکتر سید سلمان فاطمی . نورولوژیست, [2/11/2022 8:06 AM]
علت اصلی، این حقیقت است که تکنولوژی های شبکه ی عصبی برای پردازش اطلاعات می تواند طبیعتا کاری کند که تئوری های استاندارد، زمان سختی برای رسیدن به آن دارند: مثلا در نمایش خصوصیات ضروری.
خصوصیات ضروری، خصوصیات جدیدی است که در یک مجموعه از افراد و اجزا آشکار می شود و اینها ضرورتا در هیچ جزء مجموعه، وجود ندارد. چنین حالتی به وسیله ی سیستم های پیچیده، نمایش داده میشود. (قدرت بالاتر هوش مصنوعی در پردازش مجموعه های متراکم و چگال در مقایسه با واحدهای منفرد)
حتی هوشیاری میتواند یک نمونه از یک خصوصیت ضروری و مبرم باشد.
خیلی عجیب نیست تصور کنیم اصل هولوگرافیک و هوش مصنوعی می توانند بپیوندند تا منجر به یک واقعیت شبیه سازی شده، شوند. اگر نسیم هرمیان راه حل هولوگرافیک ژنرالیزه را پیدا نکرده بود، این نتیجه گیری، خیلی منطقی بود.
چرا اینطور است؟ هوش مصنوعی و شبکه های عصبی مصنوعی در مرتبط کردن متغیرها بسیار خوب هستند ولی هزینه ی بالایی دارند.
ما اطلاعات را روی چه چیز، با هزینه ی از دست دادن چگونه و چرا به دست می آوریم.
(هوش مصنوعی می کوشد بیان کند، اطلاعات چه چیز هستند ولی تا حدی بی توجه به علت ها و محرک ها است. سیستم های هوش مصنوعی بر اساس صفر و یک و یا حتی بر اساس مجموعه ی بی نهایتی از اعداد بین صفر و یک در سیستم های دیجیتال کوانتومی، چیزی جز انباری از اطلاعات نیست که بدل به اطلاعات بزرگتر میشود.
در این سیستم، علت ایجاد اطلاعات، صفر و یک و اعداد بین آنهاست در حالی که علت یابی در تفکر انتزاعی، فراتر از این نتیجه گیری است.
علت خود صفر و یک و اعداد بین آن دو، چیست؟ (آیا وجود و صفر=عدممنظور عدم نسبی ریاضی و نه عدم مطلقی است که هیچ شیئیتی در آن، وجود ندارد میتواند خود بخود به وجود بیاید؟)
علت ایجاد انسان، به عنوان خالق و سازنده ی دستگاه های دیجیتال چیست؟
علت تفکر و هوشیاری انسان هوشمند، چیست؟
و علت ایجاد هوشیاری به عنوان پایه ی حیات، چیست؟
این هوشیاری در کجا قرار دارد؟
آیا درون مغزاست ؟
و اگر درون مغز است علت ایجاد مغز و قوانین سازنده ی آن، چیست؟
این در حالی است که طبق مطالعات بسیاری از دانشمندان منصف علوم اعصاب، منبع آموخته ها و اطلاعات و حتی اراده ی آزاد، درون مغز نیست.
نرم افزارها و مداخله های مصنوعی انسان امروز، در تفکر انتزاعی و تلاش برای علت یابی دقیق، دارای نقص هستند. آنچه هوش مصنوعی در درون خود می اندوزد، بدون انتزاع و تفکر خلاق، قادر به یافتن علت ها نیست؛ به خصوص که این علت ها در حد معینی به پایان نمی رسد. هر علت، خودش علتی فراتر و مسلط بر خود دارد که معلول، بدون وجود آن علت، هرگز قابل تصور نیست.
یافتن و جمع کردن اطلاعات، بدون توجه به علت این یافته ها و داده ها و بدون تفکر انتزاعی، دستاوردی است که امروز در سایه ی تسلط هوش مصنوعی بر اجزای مختلف جهان امروز، شاهد آن هستیم. بی نیاز دیدن خود از علت و محرک هر چیز، که تحت گریختن از اصل علیت در بخشی از جهان علمی امروز مطرح میشود، هرچند دستاوردی بشری است ولی شبیه تفکر سطحی هوش مصنوعی است که بزرگ شدن و وسیع شدن عرضی را بدون نیاز به بزرگ شدن در شناخت علت ها و محرک ها، دلیلی بر پیشرفت حقیقی انسان میداند؛ بزرگ شدن عرضی و نه بزرگ شدن طولی- که به هیچ حدی از علت ها متوقف نمیشود.
دکتر سید سلمان فاطمی . نورولوژیست, [2/11/2022 8:06 AM]
ذهن هوشیاردانشمندان علم جدید، بر اساس اصل علیت و به وسیله ی پرسشگری و پژوهش ها و ارائه ی مقالات و جستجوگری علمی، بنا شده است به طوری که بی نیاز دانستن خود از اصل علیت، ریشه و اساس همه ی دانشگاه ها و پژوهش ها و علم را میزند.
با این حال امروز شاهد بروز نوعی سطحی نگری و اعتقاد به وسعت عرضی بدون نیاز به وسعت طولی هستیم و این وسعت طولی فقط و فقط در سایه ی معرفت و شناخت و نه اعتماد به آنچه می بینیم و می شنویم بنا شده است.)
این تبدیل به یک بسته ی سیاه میشود زیرا ارتباط بین متغیرها را نشان میدهد و می سنجد ولی فرایندی که توضیح میدهد چگونه و چرا آن متغیرها با هم در ارتباط هستند بسیار غیرخطی است و در شبکه ی عصبی طبیعی و نه مصنوعی، نقش می بندد و خودِ شبکه می شود.
در این جعبه ی سیاه، ترکیب نرم افزار و سخت افزار مخلوط می شود، آنها دیگر موجودیت هایی جدای از هم نیستند. آنها همچنین مرتبط هستند و یک سیستم پیچیده می شوند.
شکل دیگری هم درست است: علمِ سیستم های پیچیده به شکل فزاینده ای از طریق یادگیری ماشین و شبکه های عصبی بررسی شده است. و با در نظرگفتن دشواری و پیچیدگی غیرقابل حل مدل های رایج فعلی یعنی فیزیک در مدل استاندارد ذرات، عجیب به نظر نمیرسد که ما شروع به اجرای هوش مصنوعی به شکلی کنیم که شکاف ها را پر کند و عدم سازگاری مدل های ما را اصلاح کند.(هرچند هوش مصنوعی در این موارد کمک میکند و میتواند سازگاری و صحت مدل های ساخته شده به دست انسان را از طریق محاسبات آماری ساخته شده به دست انسان- که به آن داده میشود- و نیز یادگیری ماشین- که آن هم از طرف انسان داده شده است و به تدریج باعث ارتقای سطح هوشی آن میشود و بر اساس آزمون و خطا و شرطی سازی، روابط را می آموزد- میسنجد، هنوز تا رسیدن به هوشیاری و تفکر انتزاعی مستقل، راه زیادی در پیش دارد.)
ما با درخواستمان برای مدل های درست تر، شاید غنای مدل های تئوریک را از دست بدهیم.
درک یا هوشیاری نسبت به حس عمیق تر طبیعتِ واقعیت و نقشِ ما در آن، میتواند با تبدیل شدن ما فقط به یک بازیگر نمایش، به خطر بیفتد.
آیا تو این احساس را نداشته ای که ما به طور پیوسته به وسیله ی تلفن های موبایل و وسایل ارتباط جمعی، حواس پرت شده ایم؟
چند نفر از جمله ما احساس میکند ما سازندگان واقعیتی هستیم که علت دیگری برای آن، قابل توضیح نیست؟
اگرخود، معنی ای فراتراز ارتباطاتی نباشد که در آن نظم و ترتیب، بی نظمی های آشکار را به سمت پنهان شدن میبرد، چگونه من میتوانم مسئول خودم باشم؟
و حتی مهمتر اینکه چرا اگر ما در واقعیت شبیه سازی شده، زندگی می کنیم با مسائل اخلاقی زیادی روبرو می شویم؟
چرا من باید چیزی را که واقعیت نیست، واقعیت در نظر بگیرم؟
چگونه من می توانم تحت چنین شرایطی تبدیل به سازنده ی واقعیت باشم؟
این موضوع عجیبی است.
چه چیزی سبب شد من به این موضوع بپردازم؟ بیشتر همکاران فیزیکدان من رو به علم اطلاعات کرده اند.
در دوره ای شغلی ام یک سیستم سیری ناپذیراطلاعاتی را زنده کرده ایم و فوق دکتراها در وضعیت آزمایشگاهی خطرناکی هستند و این خطر، مدیون علم اطلاعات است.
با در نظر گفتن موقعیت های محدود و رو به کاهش در جهان- که در معرض رقابت هایی است که تاثیر زیادی بر روابط و تاثیر گذاری های کاذب به جای روابط شایسته و سزاوار دارد- علم اطلاعات جایگزین بسیار خوبی برای پژوهشگران شده است.
پردازش اطلاعات و اطلاعاتی که از آن به دست می آید، یک معدن طلای واقعی است. بیشتر شرکت ها مرکز اطلاعات خاص به خود دارند. این امر، اجتناب ناپذیر است. بازار کار به شکل فزاینده ای به دنبال دانشمندانی است که رو به سوی اطلاعات و داده ها داشته باشند
ولی در مورد جهت دیگر چه می توانیم بگوییم؟ یعنی اطلاعات و داده هایی- که از علوم قدیمی و سنتی به دست می آید- چه میشود؟
شرکت ها رو به سوی علم اطلاعات دارند و توجه کمی به اطلاعاتی دارند که از مدل های علمی گرفته می شود. این شکاف، باعث می شود دانشگاه های مشهور ترجیح دهند شغلهای خاصی را در عرصه ی علم اطلاعات و پردازش اطلاعات، فراهم کنند و دانشجویان زیادی را جذب خود کنند.
اگر علوم بنیادی معنی خود را ترمیم نکند، دلیل وجود آن از میان میرود و با علم بی معنی ولی سودآور یعنی عرصه ی علم اطلاعات، جایگرین می شود. با در نظر گرفتن همه ی این مسائل فلسفی، تصمیم گرفتم مقاله ی خود را تئوری هولوگرافیک و علم اطلاعات بنامم. بسیاری از همکاران که در کنفرانس حضور داشتند گرایش های زیادی در مورد علم اطلاعات داشتند.
در آنها این دیدگاه وجود دارد که ما تبدیل به دایناسور خواهیم شد مگر اینکه مشتاق برنامه ریزی و علوم اطلاعات باشیم! قابل کتمان نیست که پردازش اطلاعات و علم داده ها به جمع آوری بیشتر اطلاعات کمک می کند.
اطلاعات زیاد یعنی عرصه ای- که به ذخیره ی اطلاعات و میزان زیادی از داده ها می انجامد مانند اطلاعاتی که با پروژه هایی مانند آزمایش های سرنCERN و تلسکوپ افق رویداد ثبت میشود-، به این فن آوری ها نیاز دارد تا اطلاعت را ثبت و ذخیره کند.
یادگیری ماشین در هر عرصه ای که تصور شود از هر پروژه ی درمانی تا ایجاد شهر و تزیین آن، ساختمان سازی اتوبان سازی و ایجاد بازارها و ...مهم است
همچنین این وسایل در عرصه ی سیستم های پیچیده مانند علوم زیستی و اجتماعی، لازم و ضروری است زیرا مدل ها اندک است و لازم است ارتباط بین متغیرها مشخص شود یادگیری ماشین و شبکه های عصبی مصنوعی، همپیمانان فوق العاده ای برای مهیا کردن و توسعه ی اطلاعات است ولی آنها نباید جایگزین روش های قدیمی استدلال و توجه به واقعیت شود. آنها روش های جایگزین برای پردازش و ایجاد اطلاعات است.
ممکن است خیلی ساده به نظر برسد ولی این، تا حد زیادی نتایجی را ایجاد کرده است.
اگر تئوری هولوگرافیک ژنرالیزه نباشد آینده ی ما آنقدرها روشن نیست.
یک سناریو، کندی و رکود در ماده ی تاریک و ابهام انرژی تاریک در همراهی با شبیه سازی هوش مصنوعی است که واقعیت را میدزدد. (دزدیدن واقعیت، به دلیل توجه به انبار اطلاعاتی- که محصول ذهن های دیگر و در ظرف وجودی آنها است؛ در حالی که بخش بزرگی از اطلاعات به دست آمده از واقعیت، در ذهن آنها اینگونه ذخیره شده و بخش بزرگی از واقعیت از ذهن های آنها دور مانده است.)
خوشبختانه این ابزار یادگیری قدرتمند، میتواند بسیار در زمینه ی مدل هولوگرافیک ژنرالیزه، سودمند باشد تا به ما کمک کند با واقعیت متصل شویم.(واقعیتی که مبتنی بر حقایق است و در بند ابعاد نیست.)
نتیجه فروکاست گرایانه- که میگوید ما در تبدیل یک پروژه ی دو بعدی به سه بعدی، زندگی می کنیم- بسیار متفاوت از این نتیجه گیری است که تصویر یکپارچه ی مدل هولوگرافیک نسیم هرمیان ارائه می دهد. این مدل به زیبایی در این عبارت قرار میگیردهمه ی ما، با هم در ارتباط هستند. (نگاهی بنیادین بر کیهان- که ارتباط همه ی اجزا را با هم، کشف میکند.
و این ارتباط بین اجزا بدون توجه به ابعاد کیهان از جمله مکان و زمان، مطرح کننده ی پیوندی میان این اجزا در سطحی فراتر از کیهان مادی ماست. در هم تنیدگی، امروز در آزمایشات فیزیک جدید نه فقط در سطح کوانتومی بلکه در سطوح بالاتر هم دیده شده است. همانگونه که در شبیه سازی، دو بعد میتواند به سه بعد و بیشتر تبدیل شود، شاید ریشه و اساس کیهان، در یک بعد و حتی در سطحی فراتر و وسیعتر از ابعاد و نه محبوس در قفس ابعاد باشد.)
به دنبال هر تغییر در نمونه های آزمایشی، تغییرات زیادی در روش زندگی ما ایجاد میشود. موضوعی که در این مقاله بحث میشود، طیف وسیعی از کاربردهای احتمالی را در بر می گیرد(استخراج انرژی، سفر فضایی و موارد دیگر)
با این حال سوال مهم دیگری مطرح میشود:
چرا طبیعت واقعیت، مهم است؟ این، شاید سوال هر کدام ما باشد.
عمق معنی در تئوری هولوگرافیک ژنرالیزه، قلب و ذهن مرا فراتر از آنچه بود برد. اکنون و آینده ی نزدیک، به نظر میرسد چیزی رو به جلو و همراه با آسایش و تحریک و اشتیاق باشد.
دید کنونی من در مورد ارتباط بین اجزای کیهان و تاثیر من بر آن، گسترده تر شده است.
این، قدرت بخش است و همزمان واژه یمسئولیت را در جایی که باید باشد قرار میدهد: درون هر کدام ما.
من در مورد زندگی خود، مسئول هستم و با رفتار خود، بر کیهان تاثیر می گذارم؛
جایی برای بی تفاوت بودن و دیدگاه های منفی نیست.
همه چیز در اطراف من در نتیجه فرایندهای بازخوردی ایجاد میشود که در آن، هر بخش(درونی و بیرونی) به طور فعال، دخالت دارد.
اگر تو با موضوعات پر معنی- که جهان شگفت ما را شکل می دهد- و با تنوع بی نهایتی از وقایع در اطراف و درون ما، اشتیاق یافته ای و پرانگیزه شده ای، تئوری همه جانبه نگر ژنرالیزه در پیشاپیش توست.
برخی توضیحات دکتر سلمان فاطمی نورولوژیست
https://www.youtube.com/watch?v=ufB5aVFJGDk
https://www.resonancescience.org/blog/Between-the-Generalized-Holographic-Model-and-Data-Science?fbclid=IwAR0X3CHm4EPRtc_IOH0Fm4spfkmaAn1Z-pl_djnaiFoNwRG2nkDy7inpuTU
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031