تلقین (inception) اطلاعات و حافظه: کاشت خاطره جعلی در مغز دیگری، میسر شد!
نوروسافاری |گمان می کردیم اخبار ساختگی، خیلی بد هستند اما ظاهراً دانشمندان با موفقیت، «خاطره ای» ساختگی را در یک حیوان کاشته اند، که به صورت بالقوه راه را به سمت آزمایش های انسانی باز می کند. محققان با استفاده از نقشه برداریِ مدارهای مغزی در یک موش آزمایشگاهی، توانستند یک خاطره ی طبیعی را مهندسی معکوس کنند.
سپس آنها این خاطره را در موش دیگری، از طریق تحریک سلول های مغزی اش طبق الگوی خاطره ی اصلی، به صورت ساختگی القا کردند.
افکار مصنوعی
این مطالعه- که [قبلا] در مقاله ای در مجله ی نیچر نوروساینس شرح داده شده است- نشان می دهد خاطرات، می توانند به صورت مصنوعی در نبود هرگونه تجربه ی حقیقی ایجاد شوند. خاطره ی القاء شده توسط موش آزمایشگاهی، یادآوری می شد و از خاطره ی طبیعی، غیرقابل تفکیک بود.
این [یافته] نه تنها مسائل اخلاقی فراوانی دارد بلکه ممکن است ما را وادار کند تا خاطرات خودمان را زیر سوال ببریم.
بر اساس گزارشی در مجله ی ساینتیفیک آمریکن، یافته های جدید، نشان داده اند مدارهای عصبی- که به طور عادی به تجاربطبیعی پاسخ می دهند و خاطرات را می سازند- می توانند به منظور تشکیل خاطرات کاذب، دستکاری شوند تا در نبود تجارب طبیعی، خاطره بسازند.
این تحقیق همچنین نسبت به چگونگی تشکیل خاطرات در مغز، بینشی فراهم می کند و در حقیقت بخشی از زمینه ی علمی گسترده تر و در حال رشدی است که می تواند به دستکاری حافظه، انتقال خاطرات و حتی حذف خاطرات موجود، منجر شود گرچه این تحقیق، برای خلق تکنولوژی برای یک دیکتاتور شرور در آینده [چیزی شبیه به ناظر کبیر در رمان ۱۹۸۴ جورج اورول!] یا ساخت سناریوهایی از روی فیلم مردان سیاه پوش نیست.
این دانشمندان امیدوارند، یافته هایشان در نهایت به افرادی کمک کند که با اختلالات حافظه، دست و پنجه نرم می کنند و یا از خاطرات آسیب زا(مثل PTSD) در رنج هستند.
دنیایی را تصور کنید که در آن بتوانیم خاطرات قدیمی مان را- که در [ گذر] زمان مفقود شده اند- بازیابی کنیم یا خاطرات ناتوان کننده را حذف کنیم!
این تحقیق اگر موفقیت آمیز باشد می تواند پیامدهای روانشناختی و اخلاقی شگفت انگیزی را به همراه داشته باشد.
یافته های جدید
در این مطالعه با آموزش موش ها به برقرار کردن تداعی بین رایحه ی شکوفه های گیلاس و شوک الکتریکی به پا، خاطره ای طبیعی در مغزشان ساخته شد. آنها آموختند با رفتن به سمت دیگرِ قفس- که از رایحه ی زیره ی سیاه آکنده شده بود- از این شوک الکتریکی اجتناب کنند. رایحه ی زیره ی سیاه توسط ماده شیمیایی موسوم به کاروون و رایحه ی شکوفه های گیلاس توسط ماده ی شیمیایی به نام استوفنون در فضای آزمایش پخش می شد.
این محققان از استوفنون استفاده کردند زیرا نوع خاصی از گیرنده را بر روی [غشای] انواع مجزایی از سلول های عصبی حسی بویایی، فعال می کند.
سپس محققین از [تکنیک] اپتوژنیک، استفاده کردند تا با کمک نور، سلول های عصبی بویایی را در موش ها فعال کنند. این روش پیچیده شامل فیبرهای نوری است که از طریق جراحی در مغز جای داده شده و با اثر بر پروتئین های حساس به نور، نورون های ویژه ای را در مغز تحریک می کنند.
در آزمایشات اولیه، این محققان از حیوانات تراریخته[ حیواناتی- که با تکنولوژی مهندسی ژنتیک ژنهای جانداران دیگر را در ساختار ژنتیکی خود دارند-] استفاده کردند که فقط در نورون های بویاییِ حساس به استفنون، پروتئین حساس به نور تولید می کنند. این محققان تحریک نوری سلولهای بویایی حساس به استوفنون در موش ها را با شوک الکتریکی به پا، همراه کردند. آنها متوجه شدند موش ها پس از این، از رایحه ی شکوفه های گیلاس اجتناب می کنند در حالی که تنها تحریک نوری را دریافت کرده اند [و رایحه را هیچگاه استشمام نکرده اند].
(تحریک سلولهای عصبی یکسان، به وسیله نور و بویایی کاملا قابل انتظار است، باعث نتیجه یکسانی شود و واکنش مشابهی را ایجاد کند. تحریک عصبی، مقدمه واکنش های بعدی است و وقتی عصب مشخصی به وسیله ای تحریک شود؛ چه با نور یا محرک شیمیایی بو، نتیجه یکسان خواهد بود.
در این آزمون، شرطی شدن بویایی، به جای آنکه با بو انجام شود با محرک دیگری یعنی نور انجام میشود و نتیجه به دست آمده یعنی شرطی شدن(conditioning)، هم به نور و هم به بوی استفنون، کاملا مورد انتظار است. زیرا هدف، تحریک سلولهای یکسانی است و وقتی سلولهای منتقل کننده پیام، یکسان هستند و مقصد هم یکی است نتیجه، یکی خواهد بود.
محرک های مختلف اگر مسیر یکسانی را فعال کنند، نتیجه منفردی حاصل میشود و آنچه نتیجه را متفاوت میکند مسیرهای متفاوتی است که به دو نتیجه میرسد. پس مسیر یکسان؛ چه با محرک شیمیایی و چه با محرک نوری تحریک شود نتیجه یکسانی به دست می آید. و در حقیقت خاطره ای- که از بو در مغز موش باقی میماند
- دقیقا مشابه خاطره ای است که در نتیجه تحریک نوری همان مسیر، حاصل میشود. تفاوت فقط در محرک اولیه مسیر و مقصدی یکسان است. پس این نتیجه تا اینجا خیلی شگفت آور نیست.)
این، گام تحسین برانگیزی است: این نشان می دهد که موش ها نیازی نداشتند واقعا رایحه را تجربه کنند تا آن را با شوک الکتریکی ارتباط دهند. در اصل این خاطره می تواند کاشته شود.(محرکی متفاوت با تحریک مسیر این حافظه، دقیقا همان حافظه ای را به صورت مصنوعی در ذهن موش میگذارد که بو در ذهن موش خواهد کاشت. و واکنش حاصل شده به وسیله محرک بویایی که همان مسیر را تحریک میکند با واکنش حاصل شده به وسیله محرک نوری، طبیعتا کاملا مشابه است.)
با این حال دانشمندان در جهت ساخت یک حافظه ی کاملا ساختگی یک گام جلوتر رفتند. برای این منظور آنها باید تجربه ی واقعیِ شوک الکتریکی را از مغز موش ها پاک می کردند.
در تازه ترین پژوهش، این محققان نشان دادند که چگونه ویروسی را بکار گرفته اند تا به وسیله ی آن پروتئین حساس به نور را درون مسیر های عصبی موش های تراریخته جای دهند. سپس آن ها سلول های عصبی بویایی و بخش حساس به نورِ مغز را با الگوی به دست آمده از راه مهندسی معکوس، تحریک کردند.
این موش ها با پاسخ دادن به رایحه ای- که هرگز با آن مواجه نشده بودند- و اجتناب از شوکی- که هرگز دریافت نکرده بودند- خاطره ی ساختگی را به یاد می آوردند.
تلقین در مغز موش
البته،پژوهش، روزهای نخست خود را سپری می کند. به هر حالدانشمندان با موفقیت، خاطرات موش های آزمایشگاهی را دستکاری کرده و آنها را مجبور کرده اند چیزی را به خاطر آورند که هرگز تجربه نکرده اند.(محرک های متفاوت- که مسیر یکسانی را فعال میکند- واکنش یکسانی را ایجاد می کند.
علت اصلی تعجب ایجاد شده از این آزمون، اصالت دادن به محرک است؛ در حالیکه محرک در درک ما، نقشی جز آغاز گری برای قدم های بعدی شناخت نیست. شناخت با محرک حسی شروع میشود ولی این محرک، اصیل نیست و هر محرک دیگری هم اگر همان مسیر را تحریک کند، منجر به تجربه ای یکسان میشود.
و همانطور که ما برای رسیدن به یک تجربه واحد، اگر محرک را تغییر دهیم، به دلیل هدف یکسان، به نتیجه واحدی می رسیم، میتوانیم تصور کنیم در مسیر رسیدن به هدف نهایی، میتوان مسیرهای مختلف را هم تغییر داد به شکلی که تجربه ای مشابه تجربه اول حاصل شود؛ به شرطی که هدف نهایی یکی باشد.
منبع ادراک ما اگر در منطقه خاصی از مغز باشد، رسیدن تحریک الکتریکی به این منطقه منجر به تجربه یکسانی با محرک های دیگر و یا مسیرهای متفاوت پیام الکتریکی، میشود.
ولی آیا تجربیات انسان محدود به تجربیات حسی ای است که از اندام های حسی به مغز میرسد؟ بسیاری از دریافت های انسان از جهان های دیگری فراتر از عالم مادی است و نمونه کاملا آشکار آن، رویاها است و این مشاهدات، محدود به مکان و زمان عالم مادی نیست و گاهی حوادثی است که سالها بعد، در مکانی دور از محل زندگی ما رخ میدهد.
شاید ابتدای ادراک به نظر برسد از اندام های حسی دست و پا و بینی و چشم و پوست و بعدا مغز، شروع شده است ولی ادراک ما به این احساسات، محدود نیست.
قدرت انتزاع تجربیات، به انسان کمک میکند دریافت های حسی و غیر حسی را به مرتبه ای بالاتر و به مرتبه معانی کلی ادراکات ببرد. در اینجا هم مهم، رساندن پیام به منطقه درک معانی و کلیات است که فراتر از مغز میباشد و ادراکاتی فراتر از عالم ماده است و در جایی بالاتر از ماده و زمان-مکان، نگهداری میشود.
در اینجا هم اگر پیام به وسیله محرکی غیر از محرک مادی ایجاد شود و یا بتواند از مسیری غیر از عالم ماده، به این منبع برسد همان احساسی حاصل خواهد شد که در نتیجه راه پرفراز و نشیب ادراکات حسی رخ میدهد.
پس محرک ایجاد کننده معانی و حقایق، همیشه حس مادی نیست و مسیر رسیدن به آن هم لزوما از مغز نمیگذرد.
عالم مادی ما از جمله مغز و ادراکات حسی مادی با توجه به محاسبات ثابت کیهانی، وابسته و متکی صرف به خودش نیست بلکه نیروی اضافی دیگری هست که برای شکل گیری عالم مادی ما لازم است.
(هستي هاي متعدد و هستی از بي چیزی
قبلا دیدیم که محاسبه ثابت کیهانی و تفسیر آن، نیازمند فرض چند کیهانی است ولی تعدد کیهان ها، دری را در برابر اين برهان می گشاید که میگوید پایه و اساسی- که علت یابی هستی از بي چیزی را تفسیر میکند- تفاوتهای کمی(کوانتومي) خلأ است.
و با فرض تعدد هستی ها و با تاثیراتی- که از کیهان ها عبور میکند- علت يابي این تفاوتها ممکن شده است و این، منطقی تر و عقلانی تر از بي علتی اي است که مکانيک کوانتوم بنا می سازد.
و به این ترتيب این فرضیه- که چیزی از بی چیزی ایجاد شود- از اساس، منهدم میشود و چیزی از بي چیزی اصلا وجود ندارد.
کتاب توهم بی خدایی احمد الحسن
دانلود کتاب از سایت زیر
www.almahdyoon.co
)
وقتی بتوان با محرکی غیر از محرک های مرسوم، پیامی مشاب
ه محرک های عادی را در منطقه خاصی از مغز به دست آورد، چرا نتوان انتظار داشت با محرکی متفاوت- که مستقیما از مغز یا حتی جایی بالاتر از مغز منشأ میگیرد- احساس بلند مشابهی را(احساس به معانی و کلیات)، در بعد فرامادی انسان در جهان موازی یعنی نفس و روح، درک کرد؟
جهانی که در آن بتوانیم خاطراتمان را به اشتراک بگذاریم، چگونه خواهد بود؟ [مانند پست های اینستاگرامی!]. جایی که در آن می توانیم انتخاب کنیم چه چیزی را می خواهیم به یاد آوریم و چه چیزی را نمی خواهیم؟ این احتمالات هراس آورند!
ترجمه: فاطمه جواهری وبسایت نوروسافاری
https://www.neurosafari.com/%d8%aa%d9%84%d9%82%db%8c%d9%86-inception-%da%a9%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%ac%d8%b9%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%ba%d8%b2-%d8%af%db%8c%da%af%d8%b1%db%8c-%d9%85%db%8c/
بحث حافظه های کاذب، بحث عمیقی است که قبلا در همین کانال به آن پرداخته شده است.
محدودیت های حافظه و حافظه های کاذب و چالش بزرگ پیش رو در راه شناخت حقیقت
در قسمت های گذشته به بررسی احساسات و ادراک و محدودیت های انسان در راه رسیدن به منبع و سرچشمه احساسات، اشاره شد اکنون به مرتبه بعد از احساسات، می آییم و آن، جمع آوری اطلاعات و ادراکات و بعدا تحلیل آنها و بیرون کشیدن آنها برای پردازش های بعدی و به کار بردن آن، برای عمل است.
وقتی ادراک و حس ما اطلاعاتی را دریافت میکند، بر اساس امکانات درونی مغز و تجربیات قبلی، تصویر یا صدایی را در ذهن ما میگذارد(صورت ذهنی).
و این کاشت اطلاعات در مغز میتواند با دریافت اطلاعات جدید فراموش شود، زیرا گنجایش مغز محدود است مگر آنکه این اطلاعات با پردازش سلول های عصبی به وسیله تکرار و مداومت، به صورت نسبتا پایداری، ذخیره شود.
در این صورت است که آن حس اولیه برای زمانی طولانی تر در اختیار فرد قرار میگیرد. این فرایند، نیازمند پردازش عملکرد سلول های مغزی است و نیازمند هوشیاری و اراده فرد، برای ثبت اطلاعات است. وگرنه اگر اراده ای نباشد تا به وسیله آن، اطلاعات دریافت شده به وسیله فرد، مرور گردد، این اطلاعات در همان ذخیره ابتدایی و کوتاه مدت باقی خواهد ماند.
بعد زمان از ابعاد عالم مادی ماست و وقتی در مورد ثبت اطلاعات دریافتی سخن میگوییم و عبارت حافظه کوتاه مدت یا بلند مدت را به کار میبریم، منظور ثبت دریافت های عالم مادی در ظرف ابزار هوش عالم مادی است که دارای محدودیت های خاص است وگرنه کاملا واضح است آنچه در قالب احساسات و حافظه کوتاه مدت و بلند مدت، درک میکنی نشان دهنده حقیقت اشیا نیست.
چه بسیار مناظری را دیده ایم که تحت تاثیر روحیه بد ما، اصلا به چشم نیامد و چه بسیار تک درخت هایی در وسط بیابان که در سایه روحیه شاد ما بسیار زیبا و دلنشین شد!
چه بسیار درخت و کوهی که با دیدن آن، هیچ مطلب جدیدی برای ما تداعی نشد و چه بسیار درخت و کوهی که در دید ولی ای از اولیای خدا راه رسیدن به نبوت و رسالت را باز کرد(مراجعه شود به داستان بعثت موسی ابن عمران ع و کلام خدا با او در درخت و در کوه، در قرآن کریم)
عالم مادی ما کلامی است که ما در حد ظرف خود درک میکنیم و همین مطلب، تاکید میکند که اطلاعات دریافتی و احساسات ما، محدود به عالم مادی نیست. بلکه عالم مادی کلامی از جهانی بالاتر است که ما میتوانیم در حد مغز خود در یابیم.
تقسیم حافظه اطلاعات، به کوتاه مدت و بلند مدت هم نشانه ای از آن است که اطلاعات ما پردازشی است که تحت تاثیر محدودیت های عالم مادی، به ما رسیده است.
با نظریه جهان های موازی و تایید علمی آن، امروز مشخص است که کوتاه مدت و بلند مدت تا زمانی است که شما درگیر بعد زمان باشید و اگر فراتر از بعد زمان- که بعد چهارم عالم مادی درنظر گرفته میشود- گام برداریم و سرعت ها را به فراتر از سرعت نور برسانیم، کوتاه مدت و بلند مدت و تعابیری مانند این، محو میگردد. در جهانی که شما بتوانید پا در گذشته و آینده بگذارید و دیروز و فردا را مانند امروز و در همین امروز، ببینید، مفهوم کوتاه و بلند از نظر زمانی محو خواهد شد.
رفتن در بند عالم مادی و بعد زمان است که ما را گرفتار ابزار هوش مادی و محدودیت های آن کرده است.
حافظه کوتاه مدت نشانه ای از ضعف و محدودیت ابزار هوش عالم مادی ماست که بعدها در سایه آموزش، تلاش و اراده فرد، تبدیل به حافظه بلند مدت، میشود و در سایه پردازش و ارتقای عملکرد نورون، باقی میماند و امروز به جای حافظه کوتاه مدتی- که کاملا نقص و ناتوانی مغزهای ما را نشان میدهد- از عبارت حافظه عملکردی فعال استفاده می شود و همین فعالیت هم نشانه نقص ابزار هوش ماست تا بتواند اطلاعات را به شکلی فعال تر و پایدارتر کند.
همه این محدودیت ها چه در ادراک و چه در ثبت اطلاعات و ... سبب میشود آنچه در ذهن های ما پردازش می شود، محدود باشد و با حقیقت فاصله زیادی داشته باشد.
به خصوص وقتی این اطلاعات ناقص دریافتی، در میلیاردها شبکه پیچ در پیچ مغزی و میلیاردها نورون عصبی و میلیاردها واسطه شیمیایی بین سلولهای عصبی گرفتار شود و به خصوص وقتی حجم اطلاعات، در مغز شما به محدوده متراکمی برسد که شمارش آن سخت است(در محدوده هزاران ترابایت)(هر ترابایت معادل 1024 مگابایت است!!!) و شما مجبور باشید برای بازآوری اطلاعات، در صندوقی دارای هزاران ترابایت حس و شناخت، بگردید!!!
بله گام اول و ظرف درک های بالاتر از درک مادی، مشاهده آثار مادی عالم ما است ولی مطلق انگاشتن و حقیقت مطلق پنداشتن آن، جز بی خردی نیست.
توصیه میشود به تدریس سهو و نسیان معصوم از سید احمد الحسن یمانی مراجعه شود
www.almahdyoon.co
ادراک ما دچار خطاست و حافظه های ما هم در معرض خطاست و قطعا واکنش های حاصل از این فرآیندها هم در معرض خطاست و اینجاست که هر عاقلی نیاز به دستی الهی را کاملا در پیدا کردن راه های زندگی خود حس خواهد کرد.
مطلبی از دکتر ابتسام احمد در مورد نقص های حافظه👇👇
شاهدان.. و حافظه کاذب
-بله این را گفتم! با گوش خود شنیدم و با چشم خود، او را دیدم.
-هرگز
-آن را کاملا به یاد می آورم!
-من هم، همه تفاصیل را به یاد می آورم.
آیا قبلا برای تو اتفاق افتاده است از حافظه و حادثه ای دفاع کنی که در پیشاپیش فرد دیگری هم رخ داده است ولی او حافظه و بیان کاملا متفاوتی درمورد حادثه داشته باشد؟
حافظه های ما است که بر اساس آن، زندگی خود و واکنش ها و رفتارها و افکار خود را بنا میکنیم و اینها گاهی اشتباه است تا حدی که میتواند حقیقت را کاملا آشفته کند.
آیا میتوانیم به حافظه های خود اعتماد کنیم؟ و تا چه حدی میتوانیم چنین کنیم؟
در سال 1974 مقاله علمی و مشهوری از الیزابت لوفتوس و جان پالمر منتشر شد و آدرس آن در زیر می آید و دو آزمون را اجرا کرد و جواب افراد، در مورد فیلمی- که آن را در مورد حادثه تصادف، مشاهده کرده بودند- عجیب شد و نتایج این پژوهش پريشان و آشفته بود زیرا بيان میکرد روش طرح سوال و قدرت کلمات موجود در خود سوال، باعث حافظه متفاوتی از حادثه میشود. اگر سوال شود (سرعت اتومبیل وقتی با ماشین دیگر میماند، چقدر بوده است؟) سرعتی که شخص بیان میکند کمتر از زمانی است که سوال شود(سرعت ماشین وقتی به ماشین دیگر صدمه زد، چقدر بوده است؟) بلکه قدرت کلمه سبب میشود آنها وجود شیشه شکسته را هم به یاد بیاورند!
و این یعنی روش سوال کردن، در حافظه ما تاثیر میگذارد و آن را منحرف می کند و حافظه ای اشتباه یا حافظه ای کاذب را سبب میشود و فرد کاملا به این موارد راضی است.
همچنین بسیاری از شهادت های دروغین هست(دروغ به این معنی که نتیجه حافظه کاذب است و نه اینکه نتیجه دروغ عمدی از طرف فرد در شهادت است) و باعث زندانی شدن و دستگیری و حکم های ظالمانه در حق بسیاری از افراد میشود که بعدها مشخص میگردد آنها بی گناه بوده اند.
من در اینجا اشاره میکنم که مساله شهادت که بر اساس آن احکام در دین اسلام صادر میشود، همیشه میبینیم شهادت دو تن یا بیشتر است و اعتقاد ندارم امر فقط مربوط به دروغ، در شهادت باشد و شخصی ممکن است اعتقاد داشته باشد راستگوست ولی حافظه کاذب در نتیجه عوامل معینی در او شکل گرفته باشد:
رویت هلال.. دو شاهد
قضات... دو شاهد(و دو تن از مردانتان را شاهد بگیرید و اگر دو مرد نبودند یک مرد و دو زن از کسانی را برای شهادت استفاده کنید که بر آنها رضایت دارید تا اگر یکی از آنها فراموش کرد، دیگری به یاد او بیاورد.)
وصیت...(وقتی زمان وفات کسی از شما فرا رسید- باید شاهد شما در زمان وصیت، دو تن عادل در میان شما، باشند)
زنا... چهار شاهد( کسانی که به زنان شوهردار تهمت زنا بزنند و بر ادعای خود چهار شاهد نیاورند آنها را هشتاد ضربه شلاق بزنید و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید و آنها فاسق هستند.)
نظرتان در این مورد چیست؟ از نظر دینی چگونه ممکن است حافظه های دروغین در صفحه وجود ما وارد شود در حالی که معتقدیم، مبتنی بر حقایق است و رفتار خود را بر اساس آن بنا می کنیم؟
تصویر، نمونه اتکنسون و شیفر را در مورد عمل حافظه بیان میکند اول چیزهایی را که میخواهیم به یاد بیاوریم به عنوان حافظه حسی آنی ولی گذرا در طی فقط چند ثانیه ثبت میکنیم.
هنگام توجه به آن، در حافظه کوتاه مدت برای 30 ثانیه باقی میماند و این، در صورتی است که مورد آن، تمرین نشود و این مفهوم امروز بیانش عوض شده است و تعمیم داده شده است و به آن حافظه فعال میگویند بعدا این حافظه ها یا از میان میرود یا وارد حافظه بلند مدت میشود و به جای آن، به آن، حافظه فعال شاملتر میگویند.
حافظه عامل همه روش هایی را در بر میگیرد که با آن معلومات کوتاه مدت را میگیریم و آن را در مخازن حافظه بلندمدت خود ذخیره میکنیم(در یک تعریف کلیحافظه فعالیاworking memoryدر واقع همانحافظه کوتاه مدتیا sh
ort term memory می باشد که در آن پردازش اطلاعات اتفاق می افتد.
آقایAlan David Baddeleyبرای اولین مرتبه در سال 1974 به همراهGraham Hitch مدل حافظه فعالرا مطرح نمودند.
حافظه کاری، به چه دردی می خورد ؟
حافظه فعالدر واقع یکی از اصلی ترین و ابتدایی ترین ارکان حافظه جهت انجام فعالیت های شناختی است که ما انجام می دهیم. از زبان آموزی و درک زبان گرفته تا گفتگو، محاسبات ریاضی، استدلال و حل مساله و امثالهم
حافظه فعالهرچه عملکرد بهتری داشته باشد، امکان انجام سریعتر محاسبات به صورت ذهنی، تصویر سازی های ذهنی به خصوص در حل مسئله، درک سریعتر صحبت های گفته شده، به خاطر سپاری و به یاد آوری سریع تر مطالب می شود)
و دانشمندان تصور میکنند حافظه فعال، دو فرایند صریح و ضمنی را در بر میگیرد. وقتی معلومات را به صورت هوشیار و با اراده ذخیره میکنیم این فرایند صریح است مانند زمانی که درس میخوانیم، ولی حافظه عامل ما عموما اموری را که به آن توجه نمی کنیم به مخزن حافظه بلند مدت منتقل نمیکند. و این فرایند، فرایند ضمنی خوانده میشود یعنی لازم نیست به شکل ارادی بر دانسته خاصی تمرکز کنیم بلکه به صورت غیر ارادی(در حافظه کوتاه مدت) ذخیره میشود.
دکتر ابتسام احمد
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=2324754864242699&id=100001246245992
و این مطلبی نگران کننده است. القای حافظه کاذب فقط محدود به روش های پیچیده مهندسی ژنتیک و یا کاشتن پروتئین ها در سلول های عصبی حیوانات نیست اینها آزمونهایی است که امکان ایجاد حافظه کاذب را کاملا از دید آزمایشگاهی و مادی نشان میدهد ولی در مورد انسان دارای نفس و بعد فرامادی قضیه بسیار پیچیده تر است.
هر محرکی در اطراف ما میتواند در مسیر پر پیچ و خم انتقال اطلاعات، ما را به تصاویری شگفت انگیز و کاذب برساند.
نوع برخورد دیگران با فرد می تواند حافظه آنها را تغییر دهد! این عجیب است و این نوعی تلقین حافظه کاذب به فرد دیگر است. شاید حتی یک لبخند حافظه کاذبی را برای ما ایجاد کند!
و وقتی بدانیم مسیر رسیدن اطلاعات حسی به معانی کلی بسیار طولانی تر و ناشناخته تر از درک اطلاعات حسی است، این قضیه پیچیده تر هم میشود.
....
@salmanfatemi
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031