دکتر سید سلمان فاطمی . نورولوژیست:
درک و احساس قسمت اول
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمه و المهديين و سلم تسليما
هر موجودي که پا بر زمین نهاد ، با توجه به شرایطی که در آن زندگي ميکرد و با توجه به نیازهای خود از محیط اطراف ، صاحب درک شد . این درک از ابتدای ایجاد موجودات تا کنون ، همواره سیر تکاملی و رو به صعود داشته است .
در موجودات ابتدایی تک سلولی ساکن آب دریا ، درکی بیش از لمس محیط آبی اطراف و چشایی و بوییدن محیط اطراف و درک محدود حرکت محیط ، نیاز نبود .
بعدها موجودات تک سلولی و چند سلولی ،نیازمند احساسات بیشتری از محیط اطراف شدند . مثلا لازم بود تا بتوانند نور را تشخیص دهند و به این ترتيب اولین سلولهای درک نور ایجاد شد ولی درک از این نور، بسیار خام و پردازش نشده بود .بعدها درک رنگ ایجاد شد . این درک در ابتدا محدود به دو رنگ طبیعت یعنی آبی و سبز بود و سلولهای مخروطی پیشرفته برای درک نور قرمز، بعدها ایجاد شد و این در زمانی بود که گلها و میوه های قرمز و نارنجی در طبیعت پدیدار شدند. پس حیوان آن زمان برای به دست آوردن ویتامین و انرژی این میوه های رنگ رنگ ، لازم بود تا بتواند رنگ قرمز را هم درک کند .
موجود اولیه ای که ادراکش محدود به لمس و بوییدن محیطش بود ، نيازي به هماهنگيهاي زیاد بین احساسهايش نداشت . بعدها که احساس های پیشرفته تری مانند بینایی ایجاد شد لازم بود تا بتواند هماهنگي میان انواع مختلف درک محیط ایجاد شود ، پس به ابزاری نیاز شد تا این درکهاي مختلف را در کنار هم قرار دهد و هماهنگ کند پس ابزار قدرتمند درک محیط یعنی مغز ایجاد شد .
وقتي موجود زنده، خود را از آب بیرون کشید تا بتواند از اکسیژن بیشتر محیط استفاده کند ،با چالشی بزرگ مواجه شد : این چالش ، وزن سنگینی بود که پس از بیرون آمدن از آب بر استخوانهای موجود زنده تحمیل مي شد . این وزن زیاد در برابر شتابهاي سریع زمین در حال چرخش ، سختی بسیار ایجاد کرد ، پس به تدریج سیستم تعادلی بدن همگام با سیستم مغز او بزرگ و بزرگتر شد که نمونه آن رشد مخچه به خصوص لوبهاي يک و دو آن همراه با رشد لوب پیشانی مغز در انسان است .
قرار گرفتن در محیط بيرون آب و بهره مندی از اکسیژن بیشتر محیط ، این امکان را به موجود زنده داد تا بتواند انرژی بیشتری را از مواد غذایی به دست بیاورد و این انرژی بیشتر در کنار زاد و ولد جنسی در دوره کامبرين و بهبود روابط و برخوردهای اجتماعی، کمک کرد تا مغز به تدریج و با سرعتی بیشتر از قبل بزرگ شود .
این امکان بزرگتر شدن مغز موجود زنده کاملا هماهنگ با رشد حسهاي موجود زنده از محیط اطرافش بود و نیازی بود که رشد احساسات موجود زنده آن را ایجاد میکرد و طبیعت، مقدمات و مایحتاج همین نیاز را برآورده ساخت :یعنی امکان بهره مندی از غذای بیشتر و تکاثر و فراوانی بیشتر میان جانداران را ایجاد کرد تا سلولهای بسیار گرسنه و پرخور مغزی که بیش از همه سلولهای بدن به غذا و انرژی نیاز دارد ، بیشتر و بیشتر بخورند و پروارتر شوند و امکان بزرگتر شدن ابزار هوش فراهم شود.
یک معادله ایجاد میشود : نیازهای موجود زنده بر اساس میزان درکش از محیط از یکطرف و از طرف دیگر بر طرف کننده نیازها که بر اساس ظرف وجودی موجود زنده، به او فیض و امکانات میدهد.
باران رحمتی که دائما فرو میریزد و ظرفهای خالی ای که بر اساس گنجایش خود پر میشود .
این داستان احساسات و درکها از محیط ، داستانی رو به پیشرفت بوده است . و این تکامل ادراک ،در آینده هم ادامه خواهد یافت و هرچه ادراک بیشتر شود ، ابزار هماهنگي میان احساسات باید بزرگتر شود . شاید روزگاری درک ما محدود به پنج حس معروف کنونی نباشد و در آن روز،ابزار هوش موجودات برتر از ما ، پرده های تو در تویی باشد که پیچ و تابش ، پرده های بسیاری را کنار بزند.
ما امروز بر اساس درک خود ، اطراف خود را می شناسیم و آنها را نامگذاری میکنیم . این نامها ، اسامی ای است که ما بر اساس میزان شناخت خود بر اشیا می گذاریم ولی آیا این نامها ، خود آن جسم را در همه ابعاد نشان میدهد و آیا آن جسم به درک کنونی ما ، محدود میشود ؟
قطعا در آینده با بالا رفتن درک و برداشت ، و شناخت بالاتر از طبیعت و اشیا ، نامهای دقیقتر و کاملتری گذاشته میشود
درک موجود زنده و دریافت عجز خودش ،سبب شد تا دل بر آن خالقی ببندد که کمبودهای او را برطرف سازد . زمانی با درک پایین خود ، گمان میکرد که محور هست است و همه خورشید و ستارگان بر دور سیارخ او ميچرخند ولی بعدها با بالا رفتن درکش فهمید ، اوست که با همه امکانات و زندگیش به دور خورشید می چرخد و به تدريج با بالا رفتن درک از حقارتها و نقص های خود فهمید که همه وجودش بر اساس مهر و رحمتی است که دائما فرو میریزد و بر اساس لیاقتها و گنجایش موجودات جریان می یابد و هر لحظه قطع شود ، او را هیچ میکند.
هستی بدون درک و حس ، هیچ معنایی ندارد و درک و فهم و حس محيط ، عامل اصلی پیدایش هستی است . و در حقیقت وجود انسان و درک و احساس اوست که هستی را شکل میدهد .
درک و معرفت انسان ، عامل پیدایش هستی است و اگر معرفت او نبود ، هستی ای تصور نمی شد و بر همین اساس هر چه معرفت بالاتر رود ، هستی شکل وسیعتری به خود میگیرد و در حقیقت هستی ، وسیع میشود و وسعت هستی ، سبب میشود تا چیزهایی درک شود که قبلا درک نمی شد و همین درک از اطراف هست که هر چیز را بر جای خود می نشاند و مقام و شکل هر چیز را مشخص میکند .
پس در حقیقت این ما هستیم که جهان را با نگاه خود می آفرینیم . و همین نگاه هست که با دیدن نقص های خلقت و برنامه مدون هستی ، پی به برنامه ریز پر رحمتی میبرد که دائما ظرفهای خالی را با مهر خود پر ميکند؛ همان که در نیازمندی و فقر ، بنده رو به سویش ميکند و قصد او را مینماید و همین که به سویش قصد شود و ظرف با گنجایش کافی موجود باشد ، این ظرفها پر میشود و وقتی ظرفی پر شد ، خودش باز برای گرفتن فیض بیشتری باید خالی شود و خالی میشود تا زیر دست را پر کند و خودش باز فیض بیشتری از خالق خود بگیرد .
بله نگاه هایی که بر رحمت خدا می نگرد ، گنجايشش محدود است و وقتی پر شد ،
دیگر جایی برای باران فیض نیست ولي اگر بر زیر دست خود ،. نگاهی از سر مهر بیفکند و ظرفهاي خالی آنها را با مهری خداگونه پر کند باز مهر الهی ، از بالا ظرف خالی شده اش را پر میکند .
ارحم من فی الارض يرحمک من فی السماء
بر آن که روی زمین هست رحم کن تا آن که در آسمان است بر تو رحم کند .
telegram.me/salmanfatemi
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031