دکتر سید سلمان فاطمی . نورولوژیست:
!رویاها و خبر از آینده
حقیقت رویاها، پرده از بعدی فرامادی در انسان میگشاید. چگونه برخی رویاها خبر از هزاران سال بعد میدهد؟ و این حقیقتی است که قابل کتمان نیست.
آگاهی نخستین قوم انسانی یعنی سومری ها از حادثه کربلا و کشته شدن امام حسین ع، با وجود اختلاف زمانی ده هزار سال یا بیشتر، هرگز در تفسیر دانشمندان مادی امروز نمیگنجد. تفسیر صرفا مادی رویاها چیزی است که هرگز با مشاهدات علمی منطبق نیست.
کشفیات باستانشناسی امروز، حقایقی را نشان میدهد که هر دانشمند منصف علم گرایی را به تامل در مورد ماهیت و علت رویاها میکشاند.
مشاهده آثار در علم، باید ما را به سوی تاثیر گذار و علت، ببرد و علمی که بخواهد به جای پذیرش این مطلب ساده، همیشه علت و محرک را در آزمایشگاه بیازماید و ببیند- در حالی که باید به جای این دیدن مادی، آن را به عنوان عامل و محرک بپذیرد- علمی گزافه بیش نیست.
همگام با امام احمد الحسن ع در حرکت به سوی ابتدای تاریخ انسانی:
سرزمین سومر و اکد بر دموزی گریست و اکنون بر حسین(عليه السلام) میگرید؟
سومریان یا اکدیان هزاران سال بر دُموزی (دمو: فرزند، زی: نیکوکار) گریستند و مویه کردند.
گریه و زاری سرزمین بینالنهرین بر دموزی تا زمان حزقیال نبی ادامه یافت. در تورات نقل شدهاست که ساکنان بینالنهرین بر تَموز (دموزی) نوحهسرایی میکردند:
سپس گفت بیا تا گناهان بدتر از اینها را به تو نشان دهم * آنگاه مرا به دروازهء شمالی خانه ی خداوند آورد و زنانی را نشان داد که آنجا نشسته بودند و بر تَموز، گریه میکردند * خداوند به من فرمود: آیا این را میبینی، ای فرزند آدم؟ ولی از این بدتر را هم به تو نشان خواهم داد * سپس مرا به حیاط داخلی خانه ی خداوند آورد. آنجا در کنار دروازهء خانه، هیکل خداوند و بین ایوان و قربانگاه، در حدود بیستوپنج مرد پشت به هیکل خداوند و رو به مشرق، در شرق، آفتاب را سجده میکردند »(1).
1. کتاب مقدس، عهد عتیق، سِفر حزقیال ٨: ١٣ تا ١٦.
عملی که در اینجا گناه و پلیدی خوانده شده، همان قتل تَموز (دموزی) است که آن زنان را به گریه، و مردان را کنار قتلگاهش به سجده واداشته است.
قصهء مرگ دموزیِ پادشاه با پرداخت هزینهء نپذیرفتن سجده برای ایشتار - اینانا (دنیا) آغاز میشود
پس آن هنگام که اینانا (ایشتار ایشتار) بخواهد از جهان زیرین خارج شود،
بگذار تا کسی را به جانشینی برگمارد،
اینانا از جهان زیرین بالا آمد،
شیطانهای کوچک چون نی شوکر و شیطانهای بزرگ چون نی دابان از هر سو گرداگرد او حرکت میکردند،
شیطانی که پیشاپیش او گام برمیداشت، گرچه وزیر نبود، عصای سلطنتی در دست داشت،
و آن که در کنارش میآمد، گرچه جنگاور نبود، ولی غرق در سلاح بود، آنان که وی را همراهی کردند،
آنان که با اینانا (الٰههء ایشتار ایشتار یا دنیا) همسفر بودند،
موجوداتی بودند که نه نان میشناختند و نه آب،
نه آرد بوداده میخوردند،
و نه آبی که برای قربانی تقدیم شدهبود، مینوشیدند،
آنها زن را از آغوش شوهرش میربودند،
و نوزاد شیرخوار را از سینهء مادرش جدا مینمودند. ...
اینانا (ایشتار) رهسپار دو شهر سومری اما و بدتیبیرا میشود، و خدایان این دو شهر، همانطور که پیشتر گفتیم، با خضوع و خشوع برای او (ایشتار یا دنیا) سجده میگذارند و به این ترتیب خود را از چنگال اهریمنان نجات میدهند. سپس به شهر کلاب که خدای حامی آن، دموزی است میرسد. دنبالهء منظومه به صورت زیر ادامه پیدا میکند:
دموزی (تَموز) لباسی فاخر به تن کرد و بر تخت تکیه زد،
شیطانها از رانهایش گرفتند. ...،
هفت شیطان به سویش حمله بردند،
آن گونه که بر بالین بیماران حملهور میشوند،
چوپانان از نواختن نای در پیشگاه او دست کشیدند،
اینانا چشم بر او دوخت،
با دیدهء مرگ به او خیره شد،
با خصومت با او صحبت کرد، کلماتی از روی خشم و عصبانیت،
با صدای بلند او را گنهکار خواند:
سزای اوست، ببریدش
و این گونه ایناناء پاک، دموزی شبان را به آنان سپرد،
آنان که با او همراه بودند،
آنان که با دموزی (تَموز) همراه بودند،
موجوداتی بودند که نه نان میشناختند و نه آب،
نه آرد بو داده میخوردند،
و نه آب تقدیم شده به عنوان قربانی، مینوشیدند ،...»(1).
1. کریمر، از الواح سومر، ص ٢٧٧ تا ٢٧٩.
و این گونه ایشتار (اینانا) - همسر دموزیِ پادشاه وی را تسلیم شیاطین کرد تا او را به قتل برسانند. درک این مطلب ـ در تناقضی آشکار ـ برای کسانی که معنای حاکمیت خدا یا تعیین الٰهی یا آنطور که سومریان ـ اکدیان از آن تعبیر میکنند، سلطنتی که از آسمان نازل شد را درنمییابند، سخت میباشد.
.
اما این حقیقت در دین الٰهی بسیار تکرار شده که ایشتار-دنیا- در بسیاری موارد مطیع و منقاد پادشاهانی است که خدا آنها را تعیین و تنصیب ننموده است؛ چرا که آنها برای دنیا سجده میکنند و در مقابلِ او خاضع هستند و شهوات دنیویشان را میپرستند.
ایشتار -دنیا- ، بر کسانی که از طرف خدا برای حکمرانی در آن تعیین میشوند، سرکش است؛ زیرا در حقیقت اینها بر دنیا سرکشی و نافرمانی کردهاند. سهم علی(عليه السلام) پنج سال تلخ بود که در آن، تمام شیاطین زمین برای دشمنی با ایشان در جمل و صفین و نهروان بهپا خاستند و از پا ننشستند مگر هنگامی که او را در کوفه به قتل رساندند. سهم حسین(عليه السلام) -حاکم برگزیده برای حکمرانی در دنیا- کشتاری بود که حتی طفل شیرخوار نیز از آن جان سالم بهدر نبرد.
📌اینها برخی متونی است که در الواح ِگلین سومریان آمده است و در آن از مصیبت و فاجعهء دموزی و خواهرش صحبت میکند. خواهیم دید که این متون تا چه حد شبیه واقعهای است که بر حسین(عليه السلام) گذشتهاست؛ در حالی که اینها متونی باستانی هستند که سومریان- اکدیان هزاران سال پیش از ولادت امام حسین(عليه السلام) نقل نمودهاند:
قلبش ظرف اندوه و اشک شد،
تا به آنجا که دشتها امتدادی دور دست دارند رفت،
قلب چوپان مالامال از اندوه و اشک است،
به دشتهای دوردست رفت،
قلب دموزی غرق در اندوه و اشک است،
از دشتهای دوردست و وسیع گذشت،
نِی را بر گردنش آویخت و بختش را با تأسف فریاد زد،
ای دشتهای پهناور دور دست، گریهام را تکرار کنید،
گریهام را تکرار کنید،
ای دشتها، باید غم و اندوه و اشک ریختن را فرا گیرید،
گریهام را تکرار کنید،
با من نوحه سر دهید،
ای خرچنگهای رودخانه، بر من دردمند شوید،
ای قورباغههای رودخانه، برایم آواز سر دهید،
تا مادرم فریاد شیون و زاری سر دهد،
تا مادرم (سرتور) فریاد شیون و زاری سر دهد،
تا مادرم که پنج قرص نان ندارد، فریاد شیون و زاری سر دهد،
تا مادرم که ده قرص نان ندارد، فریاد شیون و زاری سر دهد،
آن هنگام که مرا از دست دهد،
کسی که به او توجه کند، نخواهد یافت،
و تو ای چشم من که در دشتها حیرانی، چونان چشم مادرم گریان شو،
و تو ای چشم من که در دشتها حیرانی، چونان چشم خواهرم گریان شو،
میان غنچهها و گُلها دراز میکشم،
میان غنچهها و گلهای دشت بر پشت میخوابم،
دموزی چوپان در دشت دراز کشید،
هنگامی که چوپان دموزی خوابیده بود رؤیایی دید،
هر پارهای از بدنش به لرزه درآمد،
بعد از خواب دیدن بیدار شد،
چشمانش را مالید،
سرگیجهء شدیدی احساس کرد،
دموزی بیدار شد و گفت:
او را نزدم بیاورید، او را بیاورید،
خواهرم را بیاورید،
جشتینانا خواهر کوچکم را بیاورید،
آن نویسندهء دانا به رمز ارواح را بیاورید،
خواهرم را که معانی کلمات را میداند،
آن زن عاقلهای که معنای خوابها را میداند،
باید با او سخن گویم،
باید از خوابی که دیدهام، باخبرش سازم،
دموزی با خواهرش (جشتی نانا) سخن گفت:
در مورد خواب،
خواهرم به خوابی که دیدهام گوش فرا ده.
اسل(*) در تمام اطراف من میروید،
اسل به انبوه از درون زمین بالا میآید،
یکی از آن گیاهان به تنهایی ایستاد و سرش را در برابرم خم کرد،
تمام اسلها جفتجفت ایستاده بودند به جز یکی که از جایش کنده شده بود،
در آن باغ گرداگرد من روی زمین، درختهای بلند ترسناکی برخاستند،
بر زمین رؤیایم آبی فرو نمیریزد،
کیسهء آذوقهام خالی گشته و همه چیز آن به تاراج رفت،
جام مقدسم از میخی که به آن آویزان بود، افتاد،
عصای چوپان ناپدید شد،
کرکس برهای را با چنگالهایش میبَرَد،
و باز، گنجشک را از حصار نیِین ربود،
خواهرم: مادهشترهای کوچک من، غبارآلود ناله سر میدهند،
برههای آغُلم با پاهایی لنگان روی زمین حرکت میکنند،
مشک شیر متلاشی شده و خالی است،
جامَم خُرد شد،
دموزی دیگر بین زندهها نیست،
آغُلِ برههایش بر باد هوا رفت،
(*)- اَسَل (به فارسی سازو) (به انگلیسی juncas )، گیاهی دارای شـاخههای ایسـتاده و تیـز اسـت. مجـازاً بـه عنـوان نمـاد ایستادگی به کار میرود. (مترجم)
جشتینانا گفت:
آه ای برادر من، خوابت را برایم بازمگو،
شادمانکننده نیست،
اسل در تمام اطرافت میروید،
اسل به انبوه از درون زمین بالا میآید،
جمعی از قاتلان کار را بر تو یکسره خواهند کرد،
این خواب تو است،
یکی از آن گیاهان به تنهایی ایستاد و سرش را در برابرت خم کرد،
او مادر تو است،
به خاطر تو سرش را خم خواهد کرد،
تمام اسلها جفت جفت ایستاده بودند بجز یکی که از جایش کنده شده بود،
منو تو،
یکی از ما پنهان خواهد شد و از بین میرود،
در باغ در گرداگرد زمین اطرافت درختان بلند ترسناک افراشته شدند،
دیوسیرتان، تو را خواهند ترساند،
بر زمین رؤیایت آبی فرو نمیریزد،
آغُل برهها ویران خواهد شد،
شیاطین، عرصه را بر تو تنگ خواهند کرد،
کیسهء آذوقهات خالی گشته و همه چیز آن به تاراج رفت،
و جام مقدست از میخی که به آن آویزان بود، فروافتاد،
از زانوی مادرت که تو را آبستن شد، خواهی افتاد،
آذوقهء چوپان،
مشک چوپان، همه چیز ناپدید میگردد،
دیو صفتان، هر کاری انجام خواهند داد تا تو را ناتوان سازند،
جمع شدند،
جغد،
کرکس،
باز،
عفریت بزرگ،
همه میخواهند تو را برانند،
در آغل برهها، کار تو را یکسره خواهند کرد،
مادهشترهای کوچکت غبار آلود، ناله سر میدهند،
خشم چونان گردباد در آسمان پایدار میماند،
تو بر زمین خواهی افتاد،
هنگامی که برههای آغُلَت با پاهایی لنگان بر روی زمین حرکت میکنند،
هنگامی که مشک، متلاشی شده و خالی است،
شیاطین هر چیزی را پژمرده خواهند کرد،
آن هنگام که کرکس، برهء کوچک را میبَرَد،
گالا گونههایت را خواهد خراشید،
آن هنگام که باز، گنجشکی را از حصار نِیین میرباید،
گالا از حصار بالا میرود تا تو را به دوردست ببرد،
دموزی،
گیسوانم به خاطر تو در آسمان پریشان خواهد شد.
برهها زمین را با سمهای خود خواهند کَند،
آه دموزی من با تأسف بر تو، گونههایم را خواهم دَرید،
ظرف دوغ شکسته شد،
.........................
...................
دموزی از شیاطین گریخت،
به آغُل برههای خواهرش جشتینانا گریخت،
وقتی جشتینانا ، دموزی را در آغُل برهها دید گریست،
دهانش را به سوی آسمان کرد،
دهانش را به سوی زمین آورد،
غم و اندوهش چونان جامه، افق را پوشانید،
چشمانش را درید،
دهانش را درید،
رانهایش را درید،
گالا بالای حصار چوبی رفت،
گالای اول دموزی را بر گونهاش زد و چنگالهایش را در او فروبرد،
گالای دوم دموزی را بر گونهء دیگر زد،
گالای سوم پایههای مشک شیرده را درهم کوبید،
گالای چهارم جام را از میخ پایین آورد و خُرد نمود،
گالای پنجم مَشک را در هم کوبید،
گالای ششم جام را خرد کرد،
گالای هفتم گریست،
دموزی! برخیز، ای همسر اینانا!
پسر «سِرتور»، برادر جشتینانا ،
از خواب دروغینت برخیز،
برههایت غارت شدند،
گوسفندانت غارت شدند،
بزهایت غارت شدند،
کودکانتان را میگیریم (بُزهایت غارت شدند)
تاج مقدست را از سر درآور،
رَخت پادشاهیت را از تن به درآر،
بگذار عصای پادشاهیات بر زمین افتد،
نعلین مقدست را از پای درآور،
عریان، با ما میروی
گالا دموزی را گرفت،
او را احاطه کردند،
دستانش را بستند،
گردنش را بستند،
مشک شیرده آرام گرفت،
شیری از آن پایین نمیآید،
جام خرد شده است،
بعد از این دیگر دموزی نخواهد بود،
آغُل برهها به باد هوا رفت »(1).
1. مصدر: کریمر و ولکشتاین، اینانا ملکهء آسمان و زمین. .
«📌همانطور که در تقویمهای بابلی میخوانیم، اندوه و زاری بر الههء دموزی از روز دوم ماه Du uzi یعنی تَموز() آغاز میشد، و کاروانهای عزاداری تشکیل میگردید و در آنها مشعلهایی حمل میکردند. این مراسم در روز نهم و شانزدهم و هفدهم بود. در سه روز آخر از این ماه مجلسی تشکیل میدادند که نام اکدی آن تالکیمتو (Talkimtu) بود. در این مراسم، عروسکی که نماد الههء تَموز بود را نمایش میدادند و به طور سمبلیک دفن میکردند. علیٰرغم تأثیری که عقیدهء مرگ الههء دموزی بر جامعهء کهن بینالنهرین و خارج از آن بر جای گذاشته بود، حزن و اندوه بر او هیچگاه جزو تشریفات رسمی معبد نشد، بلکه سالانه در بین مردم برگزار میشد. ... ما به تعدادی از نوحههایی که شاعران سومری و بابلی در رثای الههء جوان دموزی تألیف کردهاند و در کاروانهای عزا در شهرهای مختلف خوانده میشد، دست پیدا کردهایم »(2).
2. مصدر: فاضل عبدالواحد علی، ایشتار و مصیبت تَموز.
دکتر فاضل عبدالواحد علی، مدرس سومریان و آشوریان و رئیس سابق دپارتمان فرهنگ در دانشگاه بغداد است.
()- تَموز نام یکی از ماههای عبری، رومی و سریانی است که تقریباً معادل تیر ماه شمسی است (مترجم).
برگرفته از کتاب توهم بی خدایی، فصل پنجم
با تشکر از دوست و استاد عزیز جناب امیر فهیمی زاده برای مرتب کردن مطلب @salmanfatemi
https://www.instagram.com/tv/CEbXBl3pDw_/?igshid=by9oek9ztnmw
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031