از تکینگی تا مغز از مغز تا سیاهچاله، قسمت چهارم
انسان، چگونه به مغزهای بسیار بزرگ رسید؟
دانشمندان پژوهش هایی را آغاز کرده اند تا علل بیولوژیکی ای را بشناسند- که باعث رشد سریع و غیر عادی مغز در انسان شد.
جوزفین سالموندر سال 1924 از معدود دانشجویان زن در رشته آناتومی در دانشگاه ویتواترزرند در آفریقای جنوبی بود. پدر دوست اوپت ایزود در منطقه حفاری کار میکرد و چندین جمجمه را بیرون آورد و پت ایزود جمجمه را به ژوزفین داد. ژوزفین جمجمه را به استاد باستان شناس خود به نام ریموند دارت داد. رایموند دارت علاقه زیادی به بررسی مغز داشت. فسیل های بسیار اندکی از نخستی ها در این منطقه، کشف شده بود. دارت مشاهده کرد جمجمه های ژوزفین مربوط به میمون های سیمیان از دسته نخستین ها است. دارت درخواست کرد، فسیل های بیشتری از سایت توارت کواری برای او فرستاده شود.
پس از آن، یک جمجمه برای او فرستاده شد. این جمجمه شامل دو قسمت بود: اندوکست که شامل بخش درونی بود و مطابق با ساختار مغزی روی آن بود و فرورفتگی های چشم و بینی و آرواره. دندان ها همه شان سالم بودند.
دارتبه این نتیجه رسید که مربوط به جمجمه نوع منقرض شده ای از گوریل و نه میمون است.
دندان ها نشان میداد، گوریل در شش سالگی فوت شده است. منطقه ای که نخاع به جمجمه میچسبید، بسیار جلو بود و برای موجودی بود که روی بند انگشتان و مچ راه برود( موجود دو.پا)، بخش درونی استخوان جمجمه، هرچند کوچک بود ولی برای گوریل به نظر بزرگ میرسید.
با بررسی بیشتر، دارتبه این نتیجه رسید که این فسیل مربوط به یکی از پیشینیان ناشناخته انسان جدید به ناماسترولپتیکوس آفریکانوس یا انسان شامپانزه جنوب آفریقا است. او را تانگ چایلد یا بچه تانگ نامیدند. اگر درست نامگذاری شده بود و به دسته هومینینمتعلق بود، مغز او لازم بود، بسیار بزرگتر باشد. مغز او کمی بزرگتر از شامپانزه بود ولی در حد پیشینیان انسان نبود.
در سال 1950 باستان شناسان فهمیدند که این گونه کاملا در دسته هومینینها قرار میگیرد و مغز خیلی بزرگ، به عنوان ویژگی خاص هومینینها به حساب نمی آید .
دین فالکپروفسور باستان شناسی- که بر تکامل مغز انسان کار میکند- در دانشگاه فلوریدا می گوید بچه تانگ، از مهمترین کشفیات قرن بیستم بوده است.
در سالهای بعد، با مقایسه جمجمه ها و اندوکست ها دانشمندان باستان شناس با کشف بزرگی مواجه شدند و آن، تحول برجسته در تکامل انسان بود. و ما میتوانیم آن را غرش یا انفجار مغزی(brain boom) بنامیم.
انسان، شامپانزه و بونوبو از جد مشترکی، در شش تا هشت میلیون سال قبل منشا گرفته اند. طی چند میلیون سال بعد، مغز انسان نماهای نخستین ، خیلی زیاد رشد نکرد. از حدود 3 میلیون سال قبل، مغز هومینین ها شروع به توسعه بیشتر کرد. تا زمان پیدایش گونه ما یعنی هموساپینس در حدود 200 هزار سال قبل، مغز انسان از 350 گرم به بیش از 1300 گرم رسید و مغز انسان طی 3 میلیون سال، چهار برابر توسعه ای- که طی 60 میلیون سال تکامل نخستی ها به دست اورده بود- به دست آورد. فسیل ها انفجار و غرش مغزی را به عنوان یک حقیقت، ثبت کرده است. ولی به ما نگفته است چگونه و چرا مغز انسان بسیار سریع، به این اندازه بزرگ رسید. تئوری هایی در مورد این چرا وجود دارد: شبکه های اجتماعی پیچیده در حال توسعه، فرهنگ استفاده از ابزار و همکاری، چالش سازگاری با آب و هوای متغیر و سخت .. هر کدام از این فشارهای تکاملی، ممکن است مغز بزرگتر را انتخاب کرده باشد.
هرچند این احتمالات وجود دارد، آزمودن آنها بسیار سخت است. در هشت سال گذشته دانشمندان در مورد چگونگی بزرگ شدن مغز انسان بررسی کرده اند و این سوال را مطرح کرده اند که این بزرگ شدن در سطح سلولی چگونه رخ داد؟ چگونه فیزیولوژی انسان خود را دوباره بازسازی کرد تا با مغز بسیار بزرگ با مصرف انرژی زیاد، سازگار شود. گرگوری رای یک بیولوژیست تکاملی از دانشگاه دوکمیگوید: فرضیات زیادی تا امروز هست ولی نهایتا ما ابزارهایی را به دست آوردیم تا برخی از مسیر را بپیماییم و ادامه میدهد: چه جهش هایی ایجاد شد و آنها چه کردند؟ ما میخواهیم پاسخ هایی را بگیریم و بهتر بفهمیم این فرایند، چقدر پیچیده بوده است.
چه چیزی مغز انسان را ویژه میکند؟
سوزانا هرکولانو-هوزل در موسسه علوم زیست پزشکی در دانشگاه فدرال ریو دو ژانیرو، مغز را در یک سوپ هسته ای-سلولی می آزماید. با رنگ کردن این هسته ها به وسیله مولکول های فلورسانت و اندازه گیری میزان تابش و حرارت، او میتواند تعداد دقیق سلول های مغزی را شمارش کند. با بهره بردن از این روش بر مغز گروه زیادی از پستانداران، او نشان داده است بر خلاف تصور قبلی، مغز های پستانداران بزرگ تر، همیشه نورون های بیشتری ندارد و به یک روش، عمل نمی کند. اندازه، همه چیز مغز نیست. مغزانسان بسیار کوچکتر از مغز فیل یا وال است ولی در مقایسه با مغز دیگر حیوانات، نورون های بسیار بیشتری، در قشرمغزانسان وجود دارد. اطلاعات از روی پژوهش های زیر به دست آمد:
Cellular scaling rullesروی مغز نخستی ها، Cellular scaling rullesروی مغز موش های جونده
مغز انسان در کل، 86 میلیارد سلول دارد: 69 میلیارد آن، درمخچه است. مخچه بخشی برجسته در پشت مغز است که باعث هماهنگی عملکردهای پایه ای در بدن و حرکات میشود. 16 میلیارد نورون، در قشر مغز قرار دارد و این بخش برای آگاهی ما از خودمان، زبان، حل مساله و تفکرات انتزاعی لازم است و یک میلیارد از سلول ها در ساقه مغز است.
برعکس، مغز فیل- که سه برابر مغز انسان است- 251 میلیارد نورون در مخچه دارد و به او کمک می کند بدن غول پیکر خود را کنترل کند و فقط 5.6 میلیارد سلول عصبی در قشر مغز دارد.(اندازه مغز، همه چیز نیست.
نوع پراکندگی سلول های عصبی در بخش های مختلف مغز، با تقسیم کردن مسئولیت ها، کمک میکند وظایف پیچیده مغزی، در اندام های کاملا تخصصی در مغز انجام شود و این تخصصی بودن، کمک میکند هر چند گاهی لازم است مغز کوچکتر شود با این حال، وظایف خاصی در اندام تخصصی مغز، نه تنها کاهش نیابد بلکه توسعه هم داشته باشد.)
در نظر گرفتن اندازه و وسعت مغز به تنهایی، این مشکلات را ایجاد میکند. بر اساس مطالعات، هرکولانو- هازلنتیجه گیری کرد نخستی ها در مقایسه با بقیه پستانداران به گونه ای تکامل یافتند که تعداد بیشتری از سلول های عصبی را در قشر مغزداشته باشند. نخستی ها در مقایسه با فیل و وال، ظریف و کوچک هستند با این حال کورتکس آنها بسیار چگال تر است: اورانگوتان و گوریل 9 میلیارد نورون قشری دارند و شامپانزه فقط 6 میلیارد نورون دارد. در میان همه نخستی ها ما بزرگ ترین مغز را داریم و تعداد نورون های قشر مغز ما حدود 16 میلیارد است. در حقیقت انسان ها به نظر می رسد بیشترین تعداد نورون ها را در قشر مغز، در میان همه موجودات زمین دارند.
هرکولانو-هوزلمی گوید این مهترین تفاوت بین مغز انسان و دیگر موجودات است.این درمورد همه ساختمان و نه فقط اندازه آن است. مغزانسان همچنین از این نظر برجسته است که بسیار شکمو است و با این-که فقط 2% وزن بدن را تشکیل می دهد- حدود 20% انرژی بدن را در حالت استراحت می خورد!!. مغز شامپانزه فقط نصف این انرژی را نیاز دارد.
در سال 1995 باستان شناسی به نام لسلی ایلو و بیولوژیست تکاملی پیتر ویلر ، نظریه بافت پرهزینه را به عنوان پاسخ ممکن، پیشنهاد دادند: تکامل مغزانسان ممکن است، نیازمند یک بده بستان متابولیک بوده باشد. برای رشد مغز، بقیه اندام ها مانند روده باید کوچک شوند و انرژی ای- که باید به اندام دوم مانند روده برود- این بار به سمت مغز هدایت شود. به عنوان نشانه، بیان شد نخستی هایی- که مغز بزرگ تری دارند- روده آنها کوچک تر است.
چند سال بعد باستان شناسی به نام ریچارد رانگهام مطرح کرد، توانایی انسان برای پختن، نقشی مهم در بزرگ شدن مغز انسان داشته است. هضم غذهای نرم و پخته شده بسیار آسان تر است و با مصرف انرژی کمتر دردستگاه گوارش، می توانند انرژی بیشتر تولید کنند و توانایی انسان برای پختن، سبب شد مغز انسان در مقایسه با روده بزرگتر شود. پژوهشگران دیگر، پیشنهاد داده اند، همین داد و ستد ممکن است بین مغز و عضلات رخ داده باشد، زیرا شامپانزه بسیار قدرتمندتر از انسان است. در مجموع این فرضیه ها و مشاهدات آناتومی جدید، با هم در حال رقابت هستند.
ولی آنها تحت تاثیر صدای تغییرات بیولوژیکی هستند که به نظر میرسد طی چند میلیون سال گذشته رخ داده است. برای این- که بفهمیم واقعا چه سازگاری های فیزیولوژیک رخ داده است- تا مغز، بزرگ شود ما باید روی گونه خود، دقیق تر بررسی کنیم.
تعداد نورن ها در قشر مغز درمقایسه با اندازه هر بخش از مغز، چگونه تغییر می کند؟
روش های اندازه گیری متفاوتی استفاده می شود. در جوندگان، ده برابر، افزیش در نورون های قشر مغز، منجر به پنجاه برابر افزایش در اندازه قشر میشود. در نخستی ها برعکس همان تعداد افزایش نورونی باعث تنها 10% افزایش اندازه قشر مغز، میشود و این یک ارتباط اقتصادی بسیار گسترده است. (استفاده از حداقل مکان برای تعداد زیادی سلول، یک فرایند پیچیده برای صرفه جویی است. این صرفه جویی فقط محدود به مثلا کوچک کردن روده یا عضلات در ازای بزرگ شدن مغز نیست بلکه حتی در سازمان دادن خود مغز هم دیده میشود. هوشی در جریان تکامل ما وجود دارد که فراتر از زمان و مکان، به ایده ال می اندیشد. این ایده ال هر چند در کوتاه مدت حاصل نمیشود- چون ظرف های عالم ما محدود است- ولی می کوشد ما را به سوی این ایده ال سوق دهد)
ژنها چگونه مغزهای ما را ساخته اند؟
در حدود هشت سال گذشته، رای و همکاران او به بررسی گروهی از ژنها پرداختند که بر حرکت گلوکز به درون سلول ها و در نتیجه تولید انرژی، تاثیر میگذارد. یک گروه از خانواده ژنها به طور ویژه در بافت مغز، فعال هستند، در حالی که گروه دیگردر عضله فعالند. اگر اندازه مغز انسان، نیازمند توازن متابولیکی بین بافت مغز و عضله بوده باشد، این ژن ها باید در انسان وشامپانزه متفاوت عمل کنند.
رای و تیم او نمونه هایی را از مغز، عضله و کبد انسان و شامپانزه مرده جمع آوری کردند و کوشیدند فعالیت ژنتیکی را در هر نمونه به دست بیاورند. وقتی سلول، یک ژن را بروز میدهد و عرضه میکند DNA را در ابتدا به زنجیره messenger RNA و نهایتا به زنجیره ای از اسید آمینه ها و پروتئین، ترجمه میکند. سطوح متفاوت messenger RNA ، یک تصویر آنی از فعالیت ژن را در هر بافت، منعکس میکند. تیم رای messenger RNA را از بافت ها بیرون کشیدند و چندین بار آن را در آزمایشگاه، کپی برداری کردند تا فراوانی نسبی و متفاوت messenger RNA را اندازه گیری کنند. آنها دیدند ژن منتقل کننده گلوکز در قسمت مرکزی مغز در انسان، 3.2 برابر، فعال تر از مغز شامپانزه است در حالی که این ژن در عضله شامپانزه، 1.6 برابر، فعال تر از عضله انسان است و این ژن در کبد هر دو به یک میزان فعال بود. با در نظر گرفتن اینکه زنجیره های ژن انسان و شامپانزه تقریبا با هم مشابه هستند، چیز دیگری باید رفتار متفاوت آنها را توضیح دهد.
رای و همکاران او تفاوت های مهم و برجسته ای بین ژن های مسئول برای زنجیره های تنظیم کننده DNA دیدند که فعالیت ژن را تحریک یا مهار میکند. در انسان و نه در شامپانزه زنجیره های تنظیم کننده عضله و ژن های انتقال دهنده گلوکز در مغز، جهش هایی را به دست آورده بودند که بیشتر از جهش هایی است که به صورت تصادفی رخ میدهد و این، نشان میدهد این مناطق، تکامل شتابنده ای را به دست آورده اند. به بیان دیگر، یک فشار تکاملی وجود داشته است تا مناطق تنظیم کننده انسان را به شکلی تغییر دهد تا انرژی را از عضله به سوی مغز هدایت کند. ژنها نظریه بافت پر هزینه را به گونه ای تقویت کرده است که فسیل ها هرگز نمیتوانست چنین کند.
)انتقال و تحولی فراتر از تصادف صرف- که بار دیگر ما را با هوشی در هدایت فرایند تکامل به سوی ابزار هوش مواجه میکند. و این تاثیر در کوچکترین اجزای خلقت یعنی سلولها و رابطه بین سلولهای هم هست)
سال گذشته بیولوژیست آماری کاسیا بوزک- که اکنون در موسسه علوم و تکنولوژی اوکیناوا کار میکند- مطالعه مشابهی را انجام داد که متابولیسم را از زوایای مختلف بررسی میکرد. علاوه بر مشاهده عرضه و بروز ژن ها بوزک و همکاران او سطوح متابولیت ها شامل قندها، اسیدهای نوکلئیک و نورترانسمیترها را بررسی کردند. بسیاری از متابولیت ها، یا برای متابولیسم لازم هستند یا با آن، تولید میشوند. اندام های مختلف، متابولیت های متفاوتی دارند و این، وابسته به کاری است که انجام میدهند و مقدار انرژی ای است که نیاز دارند.
به طور عام، سطوح متابولیت ها در اندام های گونه های نزدیک به هم، بیشتر از گونه های دور، در ارتباط با هم است. بوزک فهمید پروفایل متابولیت ها در کلیه انسان و شامپانزه، بسیار شبیه یکدیگر است. ولی تفاوت سطوح متابولیت ها بین مغز شامپانزه و انسان، چهار برابر بیشتر از چیزی است- که بر اساس سرعت عادی تکامل، مورد انتظار است.
متابولیت های عضله، نسبت به آنچه مورد انتظار است، با ضریب هفت، متفاوت میباشد. بوزک میگوید: یک ژن میتواند بسیاری از متابولیت ها را تنظیم کند. بنابراین حتی اگر تقاوت در سطح ژن زیاد نباشد، میتوانیم، تفاوت های زیادی را در سطح متابولیت ها ببینیم. بوزک و همکاران او، سپس 42 انسان را شامل بازیکنان بسکتبال در دانشگاه و کوه نوردان حرفه ای، در برابر شامپانزه ها و ماکاک ها قرار دادند. بر اساس اندازه بدن و وزن، شامپانزه ها و ماکاک ها دو برابر قویتر از انسان بودند. معلوم نیست چرا، ولی ممکن است پسر عموهای نخستی ما توان بیشتری در عضلات در مقایسه با ما پیدا کرده باشند، چون میتوانستند انرژی بیشتری به عضلات بدهند.
بوزک میگوید: در مقایسه با نخستی های دیگر ما توان عضله خود را ازدست میدهیم تا انرژی را برای مغز خود حفظ کنیم این، به آن معنی نیست که عضلات ما به صورت مادرزادی، ضعیفتر است. ما فقط متابولیسم متفاوتی داریم
رای به همکار خوددبرا سیلور متخصص تکامل مغز جنین، در داشنگاه دوک مراجعه کرد تا آزمون پیشرو و قدرتمندی را شروع کنند. . نه فقط آنها میخواستند جهش های ژنتیکی مرتبط با گذشته تکاملی مغز را پیدا کنند، آنها میخواستند آن جهش ها را در ژنوم موش های آزمایشگاهی وارد کنند و نتیجه را ببینند. سیلور میگوید: این چیزی است که کسی قبلا انجام نداده است
پژوهش گران شروع کردند مناطق در حال توسعه انسان را (human accelerating region)(HAR)شناسایی کنند. این مناطق، در همه مهره داران شایع است ولی در انسان به سرعت، در حال جهش میباشد. آنها بر HARE5 تمرکز کردند- که به نظر میرسد ژنهایی را کنترل میکند که تکامل مغز را سامان میدهد. نوع انسانی HARE5 در 16 حرف دی ان ای از نوع شامپانزه ای متفاوت است. سیلور و رای کپی ای از HARE5شامپانزه را در بدن گروهی از موش ها و نوع انسانی را به گروه دیگری از موش ها وارد کردند.
آنها بعدا دیدند مغز موش های جنین، چگونه رشد میکند. پس از نه روز از رشد و تکامل، جنین های موش، شروع به شکل دادن قشر مغز، کردند و این بخش از مغز، مرتبط با فعالیت های ذهنی پردازش شده، است. در روز دهم، نوع انسانی HARE5 درمغز های در حال جوانه زدن موش ها، فعال تر از هار5، در شامپانزه بود و در نهایت پوششی را ایجاد کرد که 12%، بزرگ تر بود.
آزمون های بیشتر، نشان داد HARE5زمانی را- که لازم است سلول های مغز جنینی تقسیم و تکثیرشوند- از دوازده ساعت به نه ساعت میرساند. موش دارای HARE5انسانی، با سرعت بیشتری نورن های جدید تولید میکرد.
سیلور میگوید: نوع مطالعه شاید ده سال قبل- در زمانی که ما زنجیره های ژنومی کاملی نداشتیم- ممکن نبود این بسیار شگفت انگیز است ولی سیلور نگران هم هست که آین، سبب تمرکز و مطالعات بسیار بیشتری برای بررسی علت بزرگ شدن مغز انسان شود. او میگوید: این اشتباه است ما فکر کنیم میتوانیم اندازه مغز انسان را فقط با یک یا دو جهش مشخص کنیم. من تصور میکنم ما شاید لازم باشد تغییرات اندکی ایجاد کنیم که قوانین تکاملی را دقیق نشان دهد
رای میگوید: فقط یک زوج جهش نبوده است تا طی غرش تکاملی، مغز ما بزرگتر شود. وقتی ما به تفاوت های مغز شامپانزه و انسان میپردازیم، میبینیم تعداد بسیاری از ژن ها دخالت دارد و هر کدام بخشی از مغز را سامان میدهد. اکنون دروازه، باز است وارد شویم و بیشتر بدانیم . مغز، بسیار مبهم و با روش های ناشناخته تغییر کرده ست.
)این جهش تکاملی که غرش خوانده میشود- فراتر از نظریه ها و تئوری های موجود- که تمرکز آنها بر یافتن همه علت های خرد است و در نهایت هم بسیاری از آنها وقتی از همه توجیه ها ناتوان میشوند، رو به تئوری های ضعیفی مانند لغو سببیت و لغو علت معلولی میروند- نشان دهنده هدایتی بزرگتر و مسلط بر تصادفات کور است. هوشی هدایت کننده در بستر عالم ما هست که همه خلقت را در جهت هدفی ایده ال سوق میدهد و هر چند این سیر مترقی، همیشه ایده ال نیست ولی نقطه ای- که نشانه رفته است- ایده ال میباشد)
مغز و بدن
هرچند فرایندهای توسعه مغز انسان، برای مدت طولانی مرموز بوده است اهمیت آن، هرگز زیر سوال نرفته است. بارها و بارها دانشمندان، جهش تکاملی اندازه مغز انسان را با توجه به هوش بالای ما بررسی کرده اند. مطالعات جدید روی وال و فیل، نشان میدهد، اندازه مغز، همه چیز نیست. ما نورن های قشری بسیار بیشتری در مقایسه با پسرعموهای نخستی خود داریم ولی به ان معنی نیست که مغز چگالتری داریم بلکه ما از روش هایی تکامل یافته ایم تا از مغزهای خود- که به اندازه کافی بزرگ است- حمایت کنیم تا مغز بتواند همه آن سلول های اضافی را همانگ کند.
بسیار خطرناک است اگر شیفته سرهای بسیار بزرگ خود شویم!
بلکه مغز بزرگ با نورون های فراوان برای هوش ما لازم است ولی کافی نیست. برای یک لحظه تصور کن جهان چگونه میشد اگر دلفین ها دست داشتند!!
دلفین ها به طور شگفت انگیزی خوش فکر هستند آنها دارای خودآگاهی، هماهنگی، برنامه ریزی و مقدمات زبان و گرامر هستند. با این همه در مقایسه با نخستی ها آنها دارای محدودیت شدیدی در لمس موارد خام جهان هستند. دلفین ها هرگز وارد عصر سنگی نشدند! باله شنا هرگز نمیتواند زیرک و ریز بین باشد!
به صورت مشابه ما میدانیم شامپانزه ها و بابون ها میتوانند زبان انسان را درک کنند و حتی به وسیله کیبرد لمسی، جملات ساده ای بسازند ولی راه تکلمی آنها برای تولید عبارات مشخص صوتی- که برای تکلم لازم است- کافی نیست. برعکس برخی پرندگان، آناتومی صوتی مشخصی دارند تا صدای انسان را تقلید کنند ولی مغزهای آنها آنقدر بزرگ یا کابل کشی شده، نیست تا تکلم پیچیده داشته باشند.
مهم نیست مغزانسان چقدر رشد میکند یا ما چقدر انرژی برای آن صرف میکنیم. این مغز بدون بدن سالم و پیشرفته، قابل استفاده نیست.(در تعریف هوش، فقط به ادراک و حس توجه نمیشود بله هوش، مرحله ای فراتر از درک و احساس است. برای آنکه هوش بالاتر داشته باشیم یا حداقل باهوش به حساب بیاییم، لازم است بتوانیم ادراک و حس را وارد مرحله عملی کنیم.
تا زمانی که حس و ادراک، وارد اجرا و عمل نشود، هوش به حساب نمی آید. یک لحظه تصور کنید دانشمند برجسته فیزیکاستیفن هاوکینگ نمیتوانست به دلیلی بیماری سخت خود، تفکرات خود را با هوش مصنوعی ارائه دهد، آیا او را کسی، باهوش و متفکر میدانست؟ بسیاری ادراکات هست که قابل ارائه عملی در حال حاضر نیست ولی صاحبان تن، افراد باهوشی هستند که حتی ممکن است هوششان بسیار فراتر از هوش افراد فعلی باشد ولی تا وقتی حس و ادراک آنها وارد در عرصه جامعه نشود، کسی آنها را با هوش نمی داند. هوش فراتر از مغز است و این حتی از محدوده هوش هم فراتر میرود حتی ادراکات ما فراتر از مغز است. توصیه میشود به سلسله مباحث تفاوت های هوش و اندازه مغز در گونه ها و نژادهای مختلف و سلسله مباحث دکتر ابتسام احمد در مورد شناخت و ادراکدر همین کانال مراجعه شود.)
چند سازگاری بسیارمهم باهم کار کرده است تا مغز در حال جوانه زدن ما، هوش بسیار تولید کند: راه رفتن بر دو پا- که سبب آزاد شدن دستان ما برای استفاده از ابزارها شد-
روشن کردن آتش،
چالاکی دست ها که از همه حیوانات بالاتر است
و راه هوایی ای- که به ما اجازه میدهد، حرف بزنیم و آواز بخوانیم. هوش انسان پس نمیتواند با یک اندام توجیه شود مهم نیست مغز چقدر بزرگ باشد، مغز برای هوش، باید سازگار با اندام های دیگر بدن باشد. با وجود آنکه ما بسیار نگران بزرگی سرهای خود هستیم، حقیقت ان است که هوش ما بسیار بیشتر ازاندازه مغزما بوده است.
(هوش ما فقط وابسته به مغز نیست و در این مقاله در سطح ارتباط هوش با پایین تر از مغز یعنی اندام ها و دستگاه تکلم مطالبی بیان شد. ولی این مطلب در سطح بالاتر از مغز هم جای بررسی زیاد است. ما بدون سطح بالاتر مغز، هرگز دارای هوش و ادراک نخواهیم بود. توصیه میشود به سلسله مباحث دکتر ابتسام احمد در مورد شناخت و ادراکدر همین کانال مراجعه شود.)
https://www.quantamagazine.org/how-humans-evolved-supersiz…/
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=2383326071686086&id=100000261505187
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031