آیا احتمال دارد رویا، از آینده خبر دهد؟
قبلا بحثهای مفصلي در مورد خواب و رویا و اهمیت آن از دیدگاه علمی در همین کانال، انجام شد. خواب و رویا و اهمیت آن، در سالهای اخیر بیشتر از گذشته در علم اعصاب و روانشناسي مطرح شده است و گاهی از زبان مومنين به خدا و جهان های دیگر، برای اثبات خدا و یا روح ... استفاده می شود. اکنون پای صحبت های کسانی بنشینیم که تصور دیگری دارند و نظر آنها را بشنويم و در صورت امکان آن را نقد کنیم.
وقتی گرفتار می شویم، مردم بیشترشان ادعا می کنند پیش از حادثه، خبردار بوده اند ولی آیا اینها افکاری است که در عمل امکان دارد؟ برگرفته از کتاب یافته های خارق العاده طبیعت: چرا آن چیزی را میبینیم که وجود ندارد؟
دانشمند روانشناس ریچارد وايزمن شرح می دهد چگونه عقل هاي خفته ما، ما را می فریبد؟ ابيرفان روستايي کوچک در جنوب ویلز است. در سال 1960 تعدادی از کسانی- که در آنجا زندگی می کردند- نزدیک معدن زغال سنگی کار مي کردند- که برای به دست آوردن مقدار زیادی از زغال سنگ در منطقه، بنا شده بود. به رغم آنکه برخی اجزای بیرون آوردن زغال سنگ، در دل زمین حفر شده بود ولی بسیاری از قسمت های آن، در دامنه های تپه در اطراف روستا بود. طی ماه اکتوبر سال 1966، بارانی شدید بر منطقه و بر صخره های ماسه ای تپه، بارید. متاسفانه کسی نفهمید که آب به چشمه های متعدد پنهاني، رسیده است و حفره های باقی مانده را تبدیل به گل و لايي از ذغال کرده است. پس از ساعت نه صبح بیست و يکم ماه اکتوبر، رودهای کنار تپه و شروع به حرکت دادن سریع نیم میلیون تن ماده باقی مانده به سوی روستا کرد.
به رغم آنکه برخی مواد در کنار پاره های فرورفته تپه متوقف شد ولی بسیاری از آن به سوی ده سرازیر گرديد و مدرسه را ویران نمود. برخی کودکان در ساعتهای اولیه زنده نجات یافتند ولی افراد ديگري نجات نیافتند. صد و سی و نه دانش آموز و پنج معلم در آن فاجعه مردند.
پزشک روانپزشک جان بارکر روستا را در روز پس از ریزش زمین دید. بارکر تلاشی طولانی در یافته هاي خارق العاده و فرامادي داشت . او این سوال را مطرح کرد که آیا طبیعت حوادث کوتاه در ابيرفان، پیش از وقوع، منجر به احساس و ادراکات در تعداد زیادی از مردم در محیط حادثه شده است یا نه.
بارکر، در روزنامه اعلام کرد، کدام یک از خوانندگان گمان می کنند از حادثه خبر دار بوده اند؟ 60 نامه به دست او رسید و بیش از نیمی از آنها ادعا می کردند از طریق رویا از این حادثه خبر داشتند. یکی از تاثیرگذارترین آنها والدین کودکی 10 ساله بودند که در حادثه فوت شده بود. در روز قبل از حادثه، دختر آنها رویایی را درباره تلاشش برای رفتن به مدرسه بیان کرده بود ولی گفت مدرسه ای در آنجا نبود، زیرا جسمی سیاه روی آن را گرفته بود. در نمونه اي دیگر، خانمی 54 ساله از منطقه بارنستيبل گفت در شب قبل از حادثه در رویا گروهی از اطفال را دیده است که در اتاق هايي مستطیلی مانده اند. در رویای او، اتاق با ستون هایی چوبی بسته شده بود و کودکان می کوشيدند آن ستونها را سوراخ کنند. نمونه دیگر، خانمی از منطقه سيدکب بود. او در هفته گذشته خواب دیده بود که گروهی از کودکان فریاد می زنند و با هجومی از زغال گرفتار می شوند.
دو ماه قبل از حادثه خانم اس بي از لندن در رویا می بیند مدرسه ای بر تپه است و کودکانی زندگی خود را در فرونشستن زمین از دست می دهند.
اعتقاد به دیدن آینده در رویا امر شايعي است و گزارشات اخیر آن را در حدود یک سوم ساکنان گزارش ميکند یعنی آنها می گویند، آن واقعه را در مرحله ای از زندگی خود ديده اند. بر اساس گزارشاتی- که آبراهام لینکلن داشت، رویای ترور خود را دو هفته قبل از حادثه دیده بود.
مارک توین توصیف می کند که بدن برادر خود را چند هفته قبل از انفجار، در رويا در تابوت دیده بود. چارلز دیکنز زنی را در خواب دید که لباس قرمز پوشیده بود و انسه نابيير نامیده میشد و در مدت کوتاهی بعد از آن، زنی با شالی قرمز به نام انسه نابییر را دید. این حالات را چه چیزی ميتواند تفسیر کند؟ آیا حقیقتا مردم به بخشی از حوادث آینده اطلاع دارند؟ آیا ممکن است امروز، فردا را ببینیم؟! در قرن گذشته محققان توانسته اند این معما را حل کنند. در دهه پنجاه، دانشمند مشهور مشهور آمریکایی به نام يوگين اسيرنسکي علم جدید رویاها را مطرح کرد و اشاره کرد بیدار شدن فرد، در مرحله خواب REM سبب می شود، فرد خوابیده خیلی از رویاها را به یاد بیاورد. دهها سال کوشش، سبب شد کشفیات بيشتری صورت بگیرد.
تقریبا رویای همه افراد، رنگی است به رغم آنکه برخي روياها عحیب و غریب است، بسیاری از روياها حوادث عادي روز، مانند شستن دست ها و پاک کردن منزل را در بر مي گیرد، وقتی کاری یواشکی در نزدیکی فرد- که رویا می بیند- انجام شود یا براي فرد خواب، موسیقی پخش شود
@salmanfatemi
یا نوری بر چهره اش بتابد یا آبی به او برسد اینها به صورت برجسته ای بر خواب او تاثیر می گذارد.
ولی شاید اکتشاف مهمتر، آن بود که تو روياهايي- بیش از آنچه تصور میکنی- می بینی! تقریبا یک سوم زندگی ما در خواب است و اگر این یک سوم محاسبه شود، زنانی بسیار زیاد را د بر میبرد یعنی یک فرد نود ساله تقریبا سی سال عمر خود را در خواب است . فرض کنید این فرد ، پزشک متخصصی باشد که سی سال اول عمر خود را به تحصیل مشغول باشد و برای پزشک شدن سی سال وقت صرف کرده باشد. اکنون شاید اهمیت این سی سال برای ما مشخص تر شود!!
دانشمندان خواب، کشف کرده اند به طور متوسط در هر شب، چهار رویا می بینی و تقریبا هر نود دقیقه یک رویا دیده می شود و هر رویا حدود بیست دقیقه، طول می کشد و تو وقتی بیدار می شوی، آنچه نزد تو باقی می ماند، بسیار کمتر از آن چیزی است که دیده ای و بخش بزرگ رویاها را فراموش میکنی. تنها استثنا برای این قاعده وقتی است که طي خواب REM، بیدار می شوی و در این حالت، به طور عادی محتوای رویا و حتی بخشهای مشخصی از آن را به یاد می آوری ولی آن قسمت رویا که تاثیر گذار نیست را سریعا فراموش می کنی به علاوه، شرايطي وجود دارد که سبب میشود رویا را بیشتر به یاد بیاوری. در فرایندی شبیه به بازی با کلمات، حادثه ای- که در بیداری همراه با تو رخ میدهد- منجر به تقویت حافظه تو میشود. تصور کنیم سه شب رویاهای عجیب ببینیم. در روز اول پس از روزی خسته کننده، به خواب میروی. طی شب مراحل متعددی در خواب ميگذرد و چندین رويا را تجربه ميکني. در بیست و هفت دقیقه مغز تو مجددا فعال میشود و سریال خیالی دیگری را به تو نشان میدهد. در بیست دقیقه بعد خودت را مي بيني که از کارخانه ای دیدار ميکني و داخل ظرفی از شهد توت غرق میشوی و می کوشی راه خود را با خوردن، باز کنی و چون نمی توانی بیشتر بخوری و زنگ ساعات صدا میکند، بیدار میشوی و لحظه هایی از کارخانه و شهد توت در ذهن تو موج میزند!!(تصویرهایی کاملا رمزی که اغلب با واقعیات های موجود متفاوت است و درک این رمزها، اصلا کار ساده ای نيست)
در روز دوم همان سلسله حوادث تکرار میشود، به تخت میروی و به خواب میروی و چند رویا می بینی در ساعت هشت صبح، خودت را در میانه خواب شگفت آوری می بینی. تو ماشین خود را در راهی تاریک میرانی. ايريک چکرز بر دوچرخه نشسته است و شما با هم، صحبت می کنید، ناگهان قورباغه ای ارغوانی و بزرگ، جلوی ماشین تو میپرد پس می پیچی تا به وزغ نخوری، از راه منحرف میشوی و به درختی برخورد می کنی و به عالم حقیقت باز می گردی، گربه تو روی تخت تو میپرد و با حافظه ای مبهم از ايريک چکرز و وزغ بزرگ ارغوانی و درخت و مرگ، از خواب بیدار میشوی!
در شب سوم مجددا می خوابی و در ساعت چهار صبح، خوابي پريشان می بینی و آن را به عنوان خوابی پریشان، گزارش میکنی. در قضیه ای فراواقع گرایانه، تو وادار میشوی، در صحنه فیلم اومبا لومبا در نسخه ای جدید از فیلم چارلی و کارخانه شوکولات بازی کنی. به رغم موفقیت آن، تو بعدا کشف میکنی که پودر پرتقالی صورت و رنگ سبز مو- که در فیلم به کار ميرود- دائمی است. و ناگهان با اضطراب شدید بیدار میشوی و بیست دقیقه مي کوشی، معنی رمزی خواب را بفهمي! در صبح بیدار میشوی، رادیو را روشن میکنی و خبر قتل ايريک چکرز را در حادثه اتومبیل، طی شب مي شنوي. بر اساس گزارش خبر چکرز اتومبیل خود را در شهر ميراند، ماشین خود را برای جلوگیری از برخورد با ماشینی که از مسیر خود منحرف شده است ميراند و ماشین او، به ستوني برخورد میکند.گزارش خبر باعث فعل و انفعال ميشود و رویا درباره حادثه اتومبیل، به ذهن تو بر مي گردد. تو رویایت را در مصرف مقادیر زیاد شهد توت در رويا و تجربه اومبا لومباي ترسناک فراموش کرده اي. به جای آن، تنها رویایی را- که با حوادث جهان حقیقی مطابقت دارد- به یاد می آوری و به اين ترتیب قانع میشوی که قدرت پیشگویی را داری!( هر چقدر رویاهای فراموش شده زیاد باشد که هست، و هرچقدر روياهاي خبر دهنده، اندک باشد، حتی یک رویای خبر دهنده از آینده، ارزشمند است و انسان عاقل از مشاهدات هر قدر هم اندک باشد نمی گذرد به خصوص رمز آلود بودن رویا، کار را بسیار پیچیده تر می کند و اگر رمز آلود بودن رویا نبود، احتمال داشت تعداد بسیار بیشتری از رویاها در خاطر ما بماند)
رويا بر این مورد، متوقف نمیشود. با این- که روياها به نظر میرسد، فرا واقعی است- این قابلیت را دارد به گونه ای تفسیر شود که با حوادث موجود در واقعیت، مطابقت یابد.
(محیطی رمز آلود و مبهم!
همانطور که میتوان به طور اشتباه رمزهای رویا را بر حقایق رخ داده در آینده، منطبق کرد به همین ترتیب ممکن است بسیاری از مشاهدات رمز آلود رویا - که به آینده و حوادث آن اشاره دارد- اصلا مورد توجه قرار نگيرد، مانند ماهی ای که اگر قرار باشد انسانی را در بیرون آب، تصور کند
@salmanfatemi
باید آن را به شکل ماهی ای بدون پيشاني که روی باله ها راه میرود و
باله هایش کار دست را می کند تصور نماید. این تصور، چقدر با انسان دو پا با مغز بزرگ متفاوت است و اگر ماهی به بیرون آب بیاید و این انسان را ببیند هرگز تصور نخواهد کرد همان ماهي ای بوده که در ذهن خود تصور کرده است!)
در حقیقت، چکرر در آن منطقه روستایی رانندگی نمی کرد، به درخت برخورد نکرد و حادثه، شامل وزغ بزرگ و ارغوانی نبود. ولی راه روستایی مشابه راه شهری بود و تیر چراغ، شبیه درخت بود ولی در مورد وزغ بزرگ ارغواني چه میتوان گفت؟!
بسیار خوب شاید این رمزی از یک چیز غير قابل انتظار باشد، شايد انحراف اتومبیل از مسیر درست به مسیر اشتباه راه باشد. یا شاید چکرز مقداری داروي توهم زا خورده است و گمان کرده است که ماشین روبرو در عمل یک وزغ بزرگ ارغوانی است یا شاید آلبوم جدید چکرز در آینده تصویر وزغ را بر جلد خود داشته باشد!! یا شاید چکرز در زمان حادثه لباسی ارغوانی پوشیده است!(شاید و شاید و دهها رمز ديگر)
امر را فهمیدی تو ابداع گری و می خواهي ثابت کنی ارتباطی روحی با فرد وفات یافته، یعنی آقای چکرر داري و احتمالات مطابق، فقط به ميزان تصورات تو مشخص میگردد. تو روياهاي زیادی داری و حوادث فراواني رخ میدهد و در بیشتر موارد رویاها، ارتباطی با حوادث ندارد و به همین دلیل آنها را فراموش ميکني ( و یا شاید در بسیاری موارد این ارتباط هست ولی ما متوجه آن نميشويم). ولی اگر یکی از آن رویاها با یکی از آن حوادث مطابق باشد، به آسانی ميتوانيم رویا را به یاد بیاوریم و خودت را قانع کنی که به صورتی سحرآمیز خبر از آینده دادهای!
در واقع، اينها فقط قوانین احتمالات است. این نظریه، کمک ميکند نام پر سر و صدای رویاهای کشف کننده را تفسیر کند.
بیشتر روياها، نفرت زیادی را در بر میگیرد مانند پیش گویی های همیشگی ترور روسای جمهور دولتها، حضور جنازه دوستان نزدیک، مشاهده هواپیماهایی که از آسمان سقوط میکند و مشاهده سرزمني های که وارد جنگ ميشوند.
به ندرت، مردم رویای حوادثی خوش یا ارتقای در کار را گزارش ميدهند.(دیدن رویاهای شکوهمند یا دیدن صحنه های بزرگ در رویا، مانند دیگر رویاها، رمزی است. گاهی یک رویای شکوهمند به صورت یک عمل ساده روزانه رخ میدهد مانند شستن دست ها یا نوشیدن آب یا شنا کردن در استخر و این ها رمزی از یک عمل شکوهمند است، ولی چون در رمز به صورت بسیار ساده آمده است برای بیشتر مردم جذاب و گیرا نیست و به همين دلیل در حافظه ساده نگر مردم، نمی ماند).
دانشمندان خواب، کشف کرده اند که حدود 80% رویاها خوش و سعادت بين، نیست بلکه بر حوادث منفی تمرکز ميکند.(برای یافتن علت، به توضیح پاراگراف بالا مراجعه شود)، بر این اساس اخبار بد بسیار بیشتر از اخبار خوب باعث فعل و انفعال در حافظه ميشود.
و این، در تفسیر این- که چرا بسیاری از رویاهای کشف کننده شامل پیشگویی حالت های مرگ و حادثه است- کمک ميکند. در ابتدای این مقاله توصیف کردم که چگونه پزشک روان شناس جان بارک 60 نفر را یافت که از حادثه معدن زغال سنگ ابيرفان خبر داده بودند. در 36 مورد افرادی- که آن حالات را داشتند هیچ دلیلی برای اینکه حلی مشخص پیش از حادثه ارائه نموده باشند- نداشتند. ممکن است رویاهای بسیار دیگری پیش از شنیدن خبرابيرفان دیده باشند و بعدا فقط آن رویاهایی را به ياد آورده اند- که مرتبط با حادثه بوده است.
فقط اینگونه نیست ولی فقدان هر اعتمادی به رویا در زمان قبل يعنی ممکن است به صورت ناخودآگاه با رویا بازی کرده اند تا با حوادث تاسف برانگیز منطبق شود. سیاهی تبدیل به زغال شد، اتاق ها تبدیل به کلاس درس شد و تپه های ریزان، سرزمینی در ولز شد!( هر چه باشد، حتی اگر اینقدر منفی در مورد رویا سخن بگوئیم، نمیتوان از رویای دختری- که پیش از مرگش برای والدین از نيست شدن مدرسه و پوشیده شدن آن با ماده ای سیاه گفته بود- غفلت کنيم. وقتی با رمزهای تو در توی رویا مواجهيم، اینگونه قطعی حکم کردن اصلا شايسته نيست)
تاکید ميشود آنهایی- که به خارق العاده ایمان دارند- وقتي به دوستان خود و خانواده خود درباره رویا خبر می دهند یا آن را در حافظه خود ثبت می کنند و بعدا کشف مي کنند که با حوادث آینده منطبق می شود، مردم را قانع کرده اند.(باید توجه داشت تخیلات خارق العاده و معجزه آسا، درد ايمان است. دردی که سالهاست بدن کوفته و مجروح ایمان را می آزارد و دردی است که مومن را سالهاست در پستوی خانه اش بدون تلاش و کوشش خوابانده است!
اینکه ایمان به موارد فرامادي ، سبب شود رموز تو در توی رویا و رموز تو در توی دیگر، بازیچه تنبلی ها و تفسیرها و تاويل هاي بازاريابانه مدعیان ایمان شود، بهانه ای بر دست غیر مومنين، برای زير سوال بردن همه ابعاد فرامادي است).
در نهایت دهه شصت، محققان فهمیدند که محتوای رویاهای ما فقط با حوادث اطراف ما تاثیر نمی پذیرد
@salmanfatemi
ولی اغلب منعکس کننده آن چیزی است که ذهن ما را می آزارد. این، یکی از مهمترین نمونه ها را درباره کشف قبلی و گمانی حادثه اييرفان تفسیر میکند.
شنیدیم که چگونه یکی از دختربچه ها- که بعدا در حادثه مرد- به والدینش خبر داده بود که چیزی سیاه را دید که بر مدرسه فرود می آید و مدرسه، نیست میشود. سالها پیش از حادثه، نگرانی شدیدی در خصوص حکمت قرار دادن مقادیر زیادی از باقی مانده های حفاری بر دامنه های تپه وجود داشت که از طرف مدیران معدن نادیده گرفته ميشد. سه سال قبل از حادثه مهندس شهرسازی به مسئولان نوشت که وضع را بسیار خطرناک میدانم، زیرا باقی مانده های زغال سنگ، به شدت در حرکت هستند و سرریز، بسیار مایل است تا حدی که نگه داشتن آن در مکانش در زمستان یا وقت بارندگی شدید ممکن نیست و نیز اضافه کرد: این نگرانی همچنین در ذهن اهالی منطقه هست زیرا آنها قبلا در زمان بارندگی شدید، حرکت توده های زغال را تا درجه ای- که باعث خطر و مرگ انسان و نابودی املاک شود- آزموده اند.
راهی برای شناخت دقیق نیست.(اعتراف به اینکه واقعا ما درباره حقیقت رویا بسیار کم ميدانيم) ولی شاید(این شایدها هم درد علم تجربي امروز ماست که دردها را کاملا نميشناسد!) شايد روياي دختر بچه کم سن، این نگرانی شایع را منعکس می کرده است. ولی در خصوص 23 حالت دیگر که مردم، دلایلی را ارائه می کنند- که رویای خود را قبل از حادثه دیده اند- چطور؟ و در آنها رویاها نگرانی ایشان را نشان نمی دهد. برای تحقیق اين امر، باید علم رویاها را با علم آمار مخلوط کنیم بیایید نگاهی نزدیک بر رقم هایی - که به نظر میرسد تجربیات خارق العاده است- بیندازیم. اولا بیایید شخصی را به صورت تصادفی به نام برایان از انگلستان انتخاب کنیم.سپس باید کاری برای برایان انجام دهیم. فرض کنیم برایان در طول حیات، از 15 تا 75 سالگي هر شب رویا می بیند. 365 روز در سال هست و 60 سال، رویا می بیند یعنی برایان در 21900 شب، تجربه رویا داشته است. بیایید فرض کنیم که حادثه ای مانند ابيرفان فقط یک بار طی این نسل رخ داده است و به صورت تصادفی آن را به یکی از روزها نسبت دهیم. اکنون فرض کنیم برایان فقط رویاهای همراه با حوادث ترسناک مرتبط با حادثه را که فقط یک بار در زندگیش رخ داده است به یاد خواهد آورد. فرصت تجربه برایان برای رویای مربوط به حادثه در شب قبل از حادثه حقیقی، یک به 22000 است.ولی در اینجا بخشی فریبنده وجود دارد. در دهه شصت، نزدیک به 45 میلیون نفر در بریتانیا زندگی می کردند و ما انتظار خواهیم داشت که یک فرد در هر 22000 نفر یا تقریبا 2000 نفر این حادثه مجزا را گزارش کنند. قانون شناخته شده ای، به نام قانون اعداد بزرگ هست و می گوید حوادث غیر عادی بهتر است وقتی رخ دهد که فرصت های زیادی برای آن حادثه باشد.
مثال ما فقط مربوط به اشخاصی است که رویای حادثه ايبرفان را دیدند. در واقع، حوادث محلی و حوادث ناگوار جانی، روزانه رخ می دهد: سقوط هواپیماها، سیل ترورها، قتل های زنجیره ای، زمین لرزه ها، حالات ريزش زمین، اعمال تروریستی و ... با فرض اینکه مردم رویاهای ناگوار را بیشتر از دیگر رویاها می بینند، عددها به سرعت انباشت می یابد و حالت های پیشگویی های واضح، در آن زمان حتمی است.
تصور الگوها و خارق العاده بودن
آزمایش لکه سیاه جوهر.(۱)( به لینک مقاله جهت اطلاعات بیشتر از نوع آزمایش مراجعه شود)با نگاه سریع به لکه جوهر نگاه کن .این تصویر را چگونه می بینی؟ این نوع ازمایش توسط دو پزشک معتقد به فروید انجام شد. آنها می گویند مردم افکار و احساسات باطنی خود را به روشی نامحسوس درک می کنند. مقدار زيادي از جستجوها اکنون آشکار کرده است که چنين آزمایشاتی دقیق نیست و به آن اعتماد نمی شود. ولی هر آزمایشی تعدادی نکات برجسته را نشان میدهد هرچند چیزی در مورد ناخودآگاه عرضه نمی کند ولی چیزی بسیار مهمتر را مشخص می کند و آن، قابلیتهای متفاوت در رویت الگوهاست. نتیجه، نزد تو چیست؟ همانطور که مردم در طول، متفاوت هستند و برخی بلند و برخی کوتاهند همچنان اشخاصی هستند که الگوها را حتی در لکه جوهر بی معنی، خیلی خوب می شناسند. به تصویر مي نگرند و به سرعت صورت حیوان ، خرگوشی که هویج می خورد را ... می بینند. دیگران به مدت ده دقیقه در همان تصویر نگاه می کنند و چیزی جز لکه ای سیاه و کم جوهر نمی بینند. قابلیت ایجاد الگو، نقشی مهم را در زندگی روزانه تو بازی می کند زیرا تو ملزم به ملاحظه مدام شواهد ثابت سبب و نتیجه هستی. برای نمونه تو وقتی نوع خاصی از غذا را بخوری احساس بیماری ميکني و لازم است بدانی کدام ترکیبات، تو را بیمار می کند.یا باید روابط زیادی را مرور کنی تا بفهمی با یک شریک، چه نوع رابطه ای موفقیت آمیز است.
این قابلیت ملاحظه الگوها نقشی حیاتی در پیروزی و بقای جنس انسانی دارد. در بیشتر موارد این مهارت بسیار به ما کمک کرده است و یاری نموده
@salmanfatemi
تا بفهمیم چگونه جهان کار میکند ولی گاهی در آن افراط می کنیم و سبب می شود آن چیزی را ببینیم که موجود نیست. مثلا توافقی شگفت انگیز بین عبارت های کف خوان و بین گذشته تو هست و نتیجه می گیری که کف خوانی و فال گیری، امری حقیقی است یا به تصویری غير قابل توجه از صخره ها- که بر سطح آب منعکس است- نگریسته ای و تصور میکنی وجود تصویر شبحی را بر آب دیده ای یا دعایی را قبل را انجام کاری مهم در جیب خود گذاشته ای و کار را انجام میدهی و نتیجه گیری می کنی که دعا درون جیب، کلید پیروزی تو بودهاست!( اشتباه یافتن ارتباطات، هرگز به معني عدم وجود ارتباطات درست نیست. اینکه یک مشاهده، اشتباه باشد هرگز به معنی اشتباه بودن همه مشاهدات نیست و اصل و اساس علم های تجربي امروز، بر مشاهده ها و یافتن ارتباطات بین حوادث و یافتن علت و معلول است- همانطور که در جملات قبلی نويسنده مقاله ذکر شده است.
وجود توهم، هرگز نفي کننده مشاهده حقیقی نیست و یافتن مرز بین توهم و مشاهده، چیزی است که در درک حقایق، بسیار لازم است و اگر کسی به جای حل مسئله، و یافتن مشاهده راستین در برابر توهم، بکوشد همه مشاهدات را توهم بداند، به خود او مربوط است!
بخش بزرگي از مشاهدات ما در عالم رویا است و بیان شد که یک فرد نود ساله، سی سال عمر خود را با مشاهدات عالم رویا می گذراند. چرا این بخش بزرگ از مشاهدات انسانی را کاملا از ارزش بیندازیم؟ فکر نمیکنم انسان عاقلی چنین کند و اگر چنین کند خودش را از بخش بزرگی از معلومات محروم می سازد.
یافتن این ارتباط ها بسیار مهم است و توهم پنداشتن هر ارتباط بین رویا و حوادث روزانه عالم مادی ما، جز گزافه گویی و توهم نیست. اگر قرار است این بخش بزرگ از مشاهدات انسان حذف شود، چرا به جای آن، مشاهدات میدان تجربه و آزمایش- که همیشه در ابتدا با شاید شايد، شروع ميشود و گاهی اصلا به نتیجه نمی رسد و اثبات نمي گردد و در حد فرضیه باقی میماند- حذف نگردد؟! ما میدانیم این تجربیات مادی، در ابتدا با شاید شاید و فرضیه، آغاز ميشود و در نهایت به نظریات بزرگ علمی میرسد که امروزه بسیاری از مشکلات بشریت را حل میکند.
در مورد رویا هم چرا اینگونه نیندیشیم؟ چرا حداقل آنها را مانند یک تصور ساده ذهنی- که در ابتدا در ذهن دانشمند شکل مي گیرد و دهها سال از حد فرضیه بالاتر نمی رود، ندانيم؟!)
این نظریه کوتاه در مورد حالت های فوق طبیعی، مطرح میکند مردمی- که این موارد را جدی می گیرند- بیش از ديگران این موارد خارق العاده گمانی را تصور می کنند. برای شناخت این موارد محققان چند نفر را برای آزمودن لکه سیاه انتخاب کردند و از آنها در مورد حوادث خارق العاده ای- که در زندگی خود تجربه کرده بودند- پرسیدند و همانطور که قابل انتظار بود نتایج نشان داد آنهایی- که درجات بالایی در تجربه ایجاد الگو در لکه به دست آوردند- امور غریب بسیاری را در زندگی خود آزموده اند.
چگونه مغز تو تجربه خروج از بدن را می آفریند؟
چشمانت را بر نقطه سیاه در مرکز تصویر ثابت کن و به آن بنگر. اگر بتوانی چشمانت را بر آن نگه داری، پس از تقريبا سی ثانیه خواهی دید میدان خاكستري اطراف نقطه به تدریج محو میشود. سرت و چشمانت را حرکت بده و دوباره این کار را تکرار کن. در اینجا چه اتفاقی می افتد؟ هر امري، وابسته به قانونی با نام عادت حسي است. کسی که در معرض صدا یا تصویر یا بو به طور مداوم باشد امری بسیار عجيب رخ میدهد. آرام آرام عادت میشود تا آنکه در نهایت، ادراک از بین می رود. برای نمونه بهاتاقي با بوی قهوه تازه وارد میشوی، بوی قهوه تازه را به سرعت حس ميکنی ولی اين مورد فقط چند دقیقه طول می کشد و به نظر خواهد رسید که بو، از بین میرود.
در حقیقت، تنها راهی که میتوانی از طریق آن، دوباره بو را حس کنی آن است که از اتاق بیرون بروی و دوباره با اتاق بازگردي. در حالت تصویر خاص و نقطه بالا، دو چشم تو به آرامی، نسبت به زمينه خاکستری نابینا می شود زیرا تغییر نکرده است.
پژوهشگری با نام سو بلاکمورتخمين زد این فرایند برای تجربه خروج از بدن، محوری و اساسی است. مردم تمایل دارند حالت خروج از بدن را تجربه کنند و در آن زمان، در وضعیتی قرار می گيرند که مغز آنها با مقادیر کمی از معلومات متفاوت و متغیر، از طریق حواس مواجه می شود. آنها غالبا از هیچ معلومات چشمی، استفاده نمی کنند زیرا چشمهای آنها بسته است یا آنها در تاریکی هستند علاوه بر اين، آنها هیچ اطلاعات لمسی ندارند، زیرا در تخت خواب افتاده اند یا در حمام، آرام گرفته اند یا دارویی خاص را تناول میکنند. تحت تاثیر این شرایط مغز در مورد معلومات اندک درون خود به تدریج کور ميشود و به همین دلیل می کوشد تا تصویری مرتبط با جایی - که هست- تولید کند. طبیعتا مغز از خلأ، خشمگین میشود
@salmanfatemi
و به همین دلیل شروع می کند تصوراتی درباره اینکه کجاست و چه میکند تولید نماید.
بلاکمور فرض کرد گروه معینی از مردم به صورت طبیعی میتوانند تخیل کنند وقتی در خارج از بدن خود دور میزنند، عالم چگونه به نظر می رسد و کاملا در تصورات خود- که بین
خیال و واقعیت است- غوطه ور می گردند. و آنها کسانی هستند که به طور خاص، تمایل دارند تجربه خروج از بدن را تجربه کنند.
( اینکه نگاه ما با توجه به شرایط محیطی و شدت ادراکات حسی تغییر می کند، به دلیل محدودیت های ابزارهای حس ماست. هرگاه بخشی از مغز بیشتر کار کند و هرگاه بخشی از ابزارهای حسی ما فعالیتش بیشتر شود، فعالیت بخش هاي دیگر مغز یا دیگر ابزارهای حسی کاهش می یابد.
مثلا در مثال بالا تمرکز کردن بر نقطه سیاه وسط، سبب میشود به تدریج، دقت چشم بر قسمتهای حاشيه ای خاکستری کمتر شود و به مرور، اصلا بخش خاکستري اطراف دیده نشود. بروز این اختلالات در احساسات و ادراکات، امری کاملا طبیعی است، ولی کدام عاقل، محدودیت های خود را دلیلی بر تعطیل کردن همه ادراکات و احساسات و رویاهای خود می کند؟!
اگر درک محدود است با تجربه میتوان این محدودیت را برطرف کرد و اگر نگاه ،کوتاه است با بیشتر دیدن مثلا به وسیله ابزار های کمکی میتوان آن را تقویت کرد. اگر محدودیت های درکی ما و ابزارهای دفاعی و سیستم های تکاملی، در سیستم تعادلی ما سبب میشود اصلا چرخش زمین را حس نکنیم و تصور کنیم خورشید بر دور زمین می چرخد به کمک تلسکوپ و با دیدی وسیع تر میتوان این محدودیت را رفع کرد.
بیان برخی محدودیت های حسی و ادراکي هرگز در نزد عاقلان، سبب نمی شود، تصور کنند، باید همه ادراکات از جمله رويا را تعطیل کرد، بلکه به انسان عاقل این نکته را تذکر می دهد که بیشتر ببیند و بیشتر بیندیشد و بیشتر تمرکز کند و با دیگران مشورت کند و از داناتر از خود بپرسد ولی هرگز دلیل بر رد همه مشاهدات، از جمله رویاها نيست)
http://ibelieveinsci.com/?p=7513
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031